محل تبلیغات شما



     " شکل های بعد از حرف "


 نگاه "هوشنگ چالنگی"  کتاب شعر " زنی میان دو تاریکی "سروده " فرناز جعفرزادگان"

سروده های فرناز جعفرزادگان بهتر از آن است که فکر می کردم به طوری که در هر دفتر چندین شعر با رگه های قدرتمند و درخشان دیده می شود . مجموعه شعر جدید ایشان با نام " زنی میان دو تاریکی "  از همان ابتدا خوب شروع شده است سروده ها ما را به تامل و تفکر وا می دارند .

شعر شماره 2 

ای فکر جذام گرفته
کلاف سر در گم ات را
به گور که می سپاری 
که در باور علف های هرز
به سرزمین مغزهای مرده
 سلام می دهی
برگرد
برگرد
 دیگر
 نه ایوبی مانده
و نه گیسوی زنی
تا صدای شیون تمام ن جهان باشد

این سروده در واقع پشت جلد کتاب نیز آمده است با وجود این که کلمه ی جذام در شعر دیگران نیز زیاد استفاده شده است اما در این سروده استفاده ای جدید از این کلمه  صورت گرفته است بسیار بدیع و فرنگی ، شعر حامل دردهای اجتماعی ست و اسطوره ها را برای ما تداعی می کند از اسطوره ی ایوب گرفته تا سیاوش و سیتا   ، حرف از درد است و فریاد بشری 

شعر شماره 6 
همیشه 
کودکی در من می دود 
تا آن نقطه 
که نیست 
میان آرزوهایی
که در بعد شکل گرفت
شکل های بعد از حرف
حرف از چشم نقطه می افتد 
می ماند 
میان بعدهای سر درگم 
همیشه کودکی در من

این سروده از ابتدا تا انتها ما را به چینش واژه ها به صورت بدیع دعوت می کند فضایی نو و روشن با زبانی هنری در برون ریزی ی درونیات انسانی ، که لذت خواندن را در مخاطب تیز هوش امروز شعر دو چندان می کند .
شعر شماره 35

جنون می زایید
با آواز آفتاب گردان ها 
در گوشه گوشه ی مزرعه 
گوش اش بدهکار کسی نبود 
آن را سپرد 
به دختری با گوشوار روز 
و یک صدا 
تن ها یک صدا در نگاه دوید 
:اگر چه درونش پر از دانه های تاریکی ست
اما همیشه
رو به آفتاب است آفتابگردان 

با خواندن این شعر ابتدا ذهن مخاطب به سمت ونسان ونگوگ نقاش هلندی کشیده می شود . شاعر با بازی های زبانی و آوردن کلماتی نظیر " گوشه، گوش ، گوشواره " مخاطب را به معماری کلمات درچینشی شاعرانه دعوت می کند ، بند آخر این سروده بسیار زیباست 
" اگر چه درونش پراز دانه های تاریکی ست 
اما 
همیشه رو به آفتاب است 
آفتاب گردان "

راجع به آفتاب گردان شعری داریم از " حسین خلیلی " متولد 1316 که از دوستان احمد شاملو بود ، این شعر ناخودآگاه من را به آن سو ها برد و آن روزها .
در انتها این را بگویم در مجموعه ی " زنی میان دو تاریکی " ، شعرها با تومانینه سروده شده اند اینگونه سرایش، زبان و بیان را در نوشتن تثبیت می کند .درهم آمیزی اسطوره و فلسفه و پیوند دادن آن با دردهای اجتماعی وسرودنی بی مرز در اکثر شعرها، بطوریکه خواننده نداند شعر را زن سروده یا مرد ، هنری بودن زبان و فرا بردن آن از کاربردهای روزانه به ناسوتِ آدمی ، متن را ژرف تر نشان می دهد .
 هر چه فرناز جعفرزادگان پردامنه تر و وسیع تر در ساحت اندیشه و زبان قدم بردارد جایگاه مطمئن تری در عرصه ی شعر و ادبیات خواهد داشت .

هوشنگ چالنگی مهر 1398

منبع : رومه اعتماد 16 آبان 1398

http://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/page/1409/9/%d9%87%d9%86%d8%b1-%d9%88-%d8%a7%d8%af%d8%a8%d9%8a%d8%a7%d8%aa-


  نقدی از پرویز حسینی  برکتاب شعر"  زنی میان دو تاریکی " سروده فرناز جعفرزادگان 


    " در هم آمیزی فلسفه واسطوره درشعر "


*زنی میان دو تاریکی 


* فرناز جعفرزادگان


* چاپ اول ، زمستان 1397


*انتشارات مروارید 

" زن
سایه ی ماه و زمین
میان دو تاریکی 
زن
با یک اشاره 
روشن می کند 
جهان را " 

  [ش ، 28 ، ص 48]


سومین مجموعه شعر خانم فرناز جعفرزادگان ، فضایی کاملا متفاوت دارد . از یک سو  ایجاز و کوتاهی در سروده ها کمتر دیده می شود و شاعر از فرم قبلی تا حدودی فاصله گرفته و از سوی دیگر ، به لحاظ محتوا شاعر به اسطوره  گرایش آشکاری نشان داده است. بینش فلسفی  نیز چه در شعرهای پیشین ایشان و چه در شعرهای این مجموعه دیده می شود . و شاید خواسته به تقارن میان زن-اسطوره دست بیابد و وجهی از الهه گی و تضاد آرای تاریخی و فلسفی را در باب مونث -اندیشگی ی جهان و هستی ، به نمایش بگذارد . نمونه اش در شعر 33 که شاعر نمی تواند در این جدول فلسفی و اسطوره ای ، بی طرف بماند و همه ی فلاسفه را به عشق افلاطونی [ platonie love ]  دعوت می کند و هایدگر را فاشیست می نامد ، هر چند که در بیانی پارادوکسیکال چنین می سراید.

" من اکترا نبودم
مده آ نبودم
شعر نبودم
تنها زنی بودم
میان 
دو تاریکی 
با سایه های زیادی 
که در او می دوید "   [ بند آخر ، شعر 33] 

شاعر با ظرافت به مثل افلاطونی و سایه های غار اشاره دارد و این که زن پیوسته و از ازل در رویاها و تصورات ما حضور داشته است . مصداق این حضور ازلی و حوا گونه در شعر 9 ، به خوبی دیده می شود که به افسانه ی خدای ( ا آ ) و خلقت زن اشاره دارد 


"  هم _ جان دیگر من زنی ست 
که خانه دارد 
در هزار ( ا آ ) 
و بیرون از آب های جهان
آب تنی می کند "


و بدین قرار زن که میان زهدان ماه و زمین ، یعنی رو به جهان تاریک قرار گرفته ، زنی میان دو تاریکی لقب می گیرد ، که هر گاه از سایه بیرون شود با یک اشاره جهان را روشن می کند ، و به عبارتی دیگر ، زن جهانی را خلق می نماید چون توانایی زایش و باروری را دارد .

البته نا گفته نماند که  شاعر هنرمندانه ،مانند شعرهای پیشینش، گاهی به ایجاز و جناس با واژگان ، روی می آورد که شگرد اوست .

دادگاه

داد می زند

داد

در دادو بیداد

از اتاقی که راه راه فکر می کند

و راهرویی 

که به هزار راه می رسد 

کدام میز

کدام صندلی

کدام راه

کدام داد

کدام .


 [ شعر25]

و نیز شعرهای دیگری نیز از این دست در شعرهای شماره 29، 30، 39، 43، 46 ، و و گاهی با کلمات به گونه ای رفتار می کند که مختص خود شاعر است و فرم و محتوا را هر دو با هم به چالش می گیرد و دیگرجزئی از سبک ایشان شده و گاه تصویری به دست می دهد که هم دیداری و هم شنیداری است . نمونه اش شعرهای شماره ی 20 و 21 و است 


چمدان
چه می دانی 
فرق بین دست های مسافر
تا دست های انتظار
وقتی
میدانی نباشد

تا امتداد ره- گذر  ، را ببینی 
چمدان 
چه می دانی .


[ شعر 20 -ص 38 ]


با این همه به نظر می آید در شعر امروز ن ایران ، نسلی سر بر آورده که انتظارات مخاطب شعر و نیز منتقدین این حوزه را سخت بالا برده است و  " بی تردید فرناز جعفرزادگان ، متعلق به همین نسل است " نسلی که در آینده ی شعر امروز میهن ما اثر انگشت خودشان را خواهند داشت . 

پرویز حسینی /5/ 1398


منبع، مجله رسانه همیاری ونکوور کانادا
رومه عصر مردم ، رومه اطلاعات


       "بلبل در گورستان شهر "

نگاه  فرناز جعفرزادگان بر کتاب شعر " عهد نسیم " سروده ی وحید داور 


کتاب شعر عهد نسیم سوگسرودی ست که وحید داور برای دوستش مانایاد علیرضا نسیمی شاعر شیرازی سروده و توسط نشر حکمت کلمه در بهار 1398 چاپ گردیده است . 

درواقع "عهد نسیم " از آغاز تا پایان شعری بلند است با دوازده فرگرد ،  که زبان نمادين و اسطوره اي، در آن جايگاهي درخور دارد .  شاعربا بهره گيري از نمادها ، افزون بر اينکه شعر خود را هنرمندانه  مي سرايد،  دغدغه ها، دل مشغولي ها و خواسته هاي خود را از طريق آنها با زباني غيرمستقيم به مخاطب القا می کند . اکثر سروده ها در روایت زبانی اند که تکنیک های بیانی خود را داراست . 

شاعر با ترکیب سازی و گاه استفاده از زبان آرکاییک  دست به آفرینش زبانی دیگرگون می زند . 


" تیزاب گرم سلطانی آن تمدن را که روی رود بار قلات پی می افکندیم ویرانده بود ."   ( ص،15) 


  در این بند ، فعل مرکب " ویرانده بود " درشعرخوش نشسته، گر چه در شعر شاعران دیگر و در قدیم این گونه فعل های مرکب و ترکیب سازی ها وجود داشته .  ترکیب  و تلفیق کلمات انگلیسی و عربی و یا آوردن جملات انگلیسی در سروده ها دیده می شود مانند ترکیب " دنس السماع " 


  در شعرهای این کتاب گاهی به دردهای اجتماعی به صورت ایهام وار برمی خوریم که در پس هر واژه معانی دیگری نیز نهفته است .


" زادن ما گریختن بود 

و دانسته بودیم که مغز، تنها مغز

با هواپیما می گریزد 

.

و یا 


"گریختن چون زادن بود

رودها بی که بخواهند 

زاده می شوند و از مرزها می گذرند

ریگ آنها را در عبور 

اما کسی نمی شمرد  "

(ص،)


  در این بند رود در معنا، فرزند است و در ظاهر رود جاری" هم نشانده شده است . 

 

  ریختن کلمات عبری و اسطوره ای در شعرها ، آوردن نام کتاب داستان ها در پاره روایت ها برای ایهام و نشاندن معنایی دیگرگون در شعر مثل استفاده از نام کتاب داستان جی دی سلینجر " ناتور دشت " و یا " بوف کور " هدایت و کتاب شعر " ابر شلوار پوش" مایاکوفسکی

مهارت و آشنایی شاعر را در سرودن نشان می دهد .


ناتور دشت در پی سرگین پلنگ می گشت 

وما گواه انقراض شاعران بودیم


(ص،24)


و یا 


 و فرق مان اگر می کنند از بوف کور ، جز به خاطر آن نیست 

که نز لکاتگان جفت گرفتیم ، نز دختران اثیر . 

(ص25)


  یکی از مواردی که آسیب به شعر مدرن می زند استفاده از ادات تشبیه، " مانند ، شبیه ، چون ومثل " است که اگر شاعران بتوانند این مورد را رعایت کنند و از ادات تشبیه نو استفاده کنند قوت زبان شعر به لحاظ هنری بالاتر می رود .


"چرا که نقاشان گمنام کارت پستال و

شاعران فروتنی بودیم 

شبیه پیشوا، مثل بوف کور "

(ص،25)

 

  در عهد نسیم ، بسته به موقعیت های گوناگون ، شکل های مختلفی از کاربرد یک واژه دیده می شود . برای نمونه ، مردم شیراز به همبرگر می گویند 《همبر》 و 《وحید》 و 《نسیم》《عهد نسیم》هم تا هنگامی که در شیرازند ، همین واژه را به کار می برند .همین واژه در بخش هایی از شعر که در انگلستان می گذرند ،به 《برگر》بدل می شود .

همچنین یاد آوری خاطره در قالب شعر و پیوند دادن به دیگر عناصر متن و شکل گیری شعر به روشی نوین ، وجود دیالوگ در متن ، ریختن عناصر و واژه های محلی که نشان از زندگی شاعر در زادگاهش و همچنین شیراز است و تلفیق آن با کلمات ، مکان ها و جای های لیورپول  ،  آوردن جملات و چینش کلامی که ما را به یاد متون مقدس می اندازد از شگردهای نوشتاری و سرودن داور است .


"  گفتم ، کجا برویم ؟ 

گفت ،" ملکوت مادرم 

وعده گاه کودکان دبستان نگهبان است 

آن را لیورپول نامیده اند 

-یعنی در زمین بیگانه فرود آمدیم" 

آنگاه ، لبان لیمو را بر نان و همبر فشرد 

گفتم ،" چرا برویم ؟ "

گفت،"در سنگریز شبانگاهی 

گنجشکان نخورده سنگ آیا

بر درخت می مانند ؟

برشاخه ماندن و افتادن 

آیا فضیلت گنجشک است ؟ "

(ص،29)

 

  در هم آمیزی شعر کودکانه با زبانی عامیانه در فرگردهای این کتاب در واقع سخره ی شعر کودکانه را در فرگرد هشتم ، 《 آن قصه که نسیم با نسیم ، یا مریم برای وحید گفت 》می بینیم .

وجود واژه های بیگانه درشعر و ایجاد قافیه با این واژه ها(اوکی، یوکی ) و کلمه هایی که موسیقی را به سروده تزریق می کنند، ظرافت دقت شاعر را نشان می دهند .

 

کیه کیه این وقت شب ؟

"-من ام ، من ام ، شیر علم ، یه ساعته پشت درم ، وا کن درو تو رو به خدا،

بارون می باره جر و جر و جر ، همه ی تن ام شده خیس و تر "

خاله پیرزن در وا کرد و با دیدن شیر که می لرزید ، گفت ، 

" خیس شده ی زیر بارون ، هوزایت گویینگ ؟ یو اوکی ؟

بشین کنار آتیش ! خوش اومدی به یوکی !


(ص،47)

  سروده های این دفتر بیشترتبعیت از نشانه ها دارند  . نشانه ها یی که روابط چند سويه با هم دارند و تكرار و بازتكرار می گردند.  با هم نشینی این نشانه ها و واژه گان ، شعر داور گاهی معنا و تاویل چند وجهی می گیرد و ايجاد تفاوت می كند.  

 تاویل و معنادر زنجيره ای از تداعی ها و خاطرات حضور و غياب دارد. 

 نشانه ها با هم زبانی  شبكه ای و پر از دلالت تشکیل داده اند زبانی که لاكان  "درافتادن به دام شبكه های بی پايان دلالت ها می نامد ". 


بخشی از شعر "درآشیان مرغ جگرخواره: "

 

" اما خویی در همان دم 

بازو به بازوی فرانکا گذشت و گفت ،

هشدار که هومنی در بطن اش خواهی کاشت و هومنی بر دست ات خواهد گذاشت 

نسیم گفت ،

اینک دو پسر از خیال اش بگیر و

بهل تا برود

پسران را مگاف و هنری نام کنیم و

مگاف از آن من است 

او را مگاف نامیده ام

زیرا خدا مصائب ام را از یاد من برده ست

او را هنری نامیده ای،

زیرا خدا تو را در سرزمین خواری ات بارآور ساخت 

گفتم ،"مبادا بمیرند"

-ای سست ایمان !

چه باک از آنکه بمیرند؟

نشنیده ای که جفت گلستان پدر 

پس از دو شکم که مرده زاد

مردی منور به خواب دید که می فرمود،

'این بار پسری زنده خواهی زاد 

نام مرا بر او بگذار 

تا گوگل از نام و نشان اش پر شود '

پس او چنان کرد و 

نام طفل را ابراهیم نهاد"

ما تازه آمده بودیم و 

نام آن مرغ را نمی دانستیم 

(ص،55،56)

.  .

همانطور که می بینیم در دوازده فرگرد این مجموعه ،  با دلالت های مکانی، بینامتنی و ارجاع پذیری روبرو می شویم که گاهی برای خواننده ، زبان متون مقدس تداعی می گردد . زبانی که پراز دلالت ها و ارجاعات متنی ست .تفاوت نگاری شاعرنسبت به زبان در این کتاب درخشان است استفاده ی درست از ظرفیت واژه و درآمیختن کلمات عبری و متون مقدس ، انگلیسی و زبان آرکائیک و آرگو در  شعر ، موجب شده که واژه ها نمادین و عمیق تر در بستر معنا گردند.

 نوع نگاه و نگارش وحید داور به زندگی ، سوگ ، اسطوره ،شعر و حتی شاعر ، متفاوت است و امضای مشخص دارد . 


فرناز جعفرزادگان 4 مرداد1398

منبع : رومه عصر 
مجله شهروند بی سی کانادا
سایت پیاده رو


گفتوگوی ماهنامه سخن با سراینده مهربانو فرناز جعفرزادگان


بخش نخست / درباره ادبیات


سخن1: جامعهشناسی ادبیات در مولفهشناسی را، چگونه ارزیابی میکنید؟


 حوزه کاری جامعه شناسی ادبی روی اندیشه و زبان متمرکز می شود ورابطه ای بسیار نزدیک با واقعیت اجتماع دارد. گرچه به این معنا نیست که تنها محدود به واقعیت جامعه شود. یکی از وجوه جامعه شناسی ادبیات، جامعه شناسی خواندن است. که امروزه  "خوانش متن "یکی از شاخه ها ی مهم و پیچیده در حوزه جامعه شناسی ادبیات،  است. خواندن متن» در واقع مکالمه ای بین متن و فرا متن است. 

 جامعه شناسی خواندن، محصول ادبیات مدرن و فرامدرن است. در ادبیات کلاسیک، آن قدر نقش خالق اثر برجسته و مهم بود که دیگر جایی برای فرامتن و حتی متن باقی نمی گذاشت. حضور مؤلف در متن آن قدر پر رنگ و واضح بود که متن و فرا متن را در خود حل می کرد. اما به تدریج در ادبیات مدرن و فرامدرن، حرکتی برای حذف مؤلف و در عوض برجسته کردن نقش فرامتن صورت گرفت. 


رولان بارت با تئوری مرگ مؤلف» خود، خواننده را به عنوان یک نیروی خلاق دوباره احیا کرد که نه تنها قدرت دخل و تصرف در متن را دارد، بلکه گاه جای مؤلف را هم اشغال می کند.  امروزه در ادبیات مدرن یا فرامدرن، مولفه شناسی از آن فرا متن است و مولف یا خالق اثر دیگر جایی ندارند. ژاک دریدا به عنوان یکی از تئوریسین های ادبیات پست مدرنیستی در این باره می گوید: "هر متن به تعداد فرامتن های خود مؤلف دارد و به تعداد فرامتن ها تفسیر و معنی"


با همه ی این تفاسیر من به این تئوری در مورد ادبیات کلاسیک و بهتر بگویم اشعار گذشتگان این اعتقاد را ندارم چرا که تا همیشه شعرهایشان پر تاویل و در حیات بشری  جاری ست .و این که مرگ مولف پدیده ای مدرن باشد،وفقط مربوط به ادب معاصر،بلکه متون قدیم هم برهمین اساس نظریه ی بارت، به متنهای گشوده و متنهای باز،یعنی قابل تعبیرهای مختلف تقسیم می شود.


خیام ، فردوسی ،حافظ ، سعدی ، مولانا و نظامی ‌‌. به نظر من این شعرایی که نام بردم  همیشه می توانند مثل رودخانه ای آمده از ازل  در شریان تأویل در هر روزگار و زمانی جاری باشند یعنی پیوند بی زمانی این چند شاعر در هر زمان و عصری موثر واقع می افتد  یا به قولی همیشه به روز هستند  و هیچ کهنگی و نخ نمایی در تار و پود زبان  آنها نمی توان دید . در تمام   شاعران زبان فارسی حکایت پیر گنجه از لون و حدیث دیگرست 


مرا طالعی طرفه هست از سخن 

که چون نو کنم داستان کهن 


ببینید نظامی نقاش واژه هاست تصویر پردازی ست که کمتر شاعری را یارای برابری با اوست یا بهتر است گفته شود در این میدان همآوردی ندارد تاثیری که او بر شاعران بعد از خود داشته است طوماری ست که آن را پایانی نیست . بهترین کسی که بانگ نظامی ی تصویر پرداز را نوشیده است  حافظ است . حافظ از این چشمه روشن بسیار بسیار نوشیده است و بسیار بسیار در غزلهایش با اسلوب نظامی عشق بازی کرده است . در شاعران طراز اول  معاصرهم 

نیما ، اخوان و احمد شاملو توجه خاصی به این شاعر داشته اند . کیمیاگری نظامی در زبان پر از تصویرش درخت خیال شاعران را تا همیشه ثمری دلنشین خواهد بود .


سخن2: اهمیت فرهنگاجتماعی را، در شکلگیری جریانهای ادبی چگونه میبینید؟

همانطور که طی قرون مختلف فرهنگ و حتی نوع گفتار مردم جامعه تغییر می کند این تغییر بر اندیشه و هنر نیز سایه می افکند .در واقع این تغییرات و تجدد ،منادی علم شد و باعث زایش مسیر تازه و روشنی در خلق و دریافت آثار هنری و ادبی گردید 


شکل گیری جریانات مدرن ادبی به بازآفرینی زبان و ادبی دیگرگون در شعر و داستان و نقدمعاصر و پیدایش شکلی دیگر از هنر درعرصه ی ادبیات و هنر ایران گردید  . هر چه فرهنگ یک جامعه بالاتر رود بر جهت دهی مثبت جریان های ادبی و هنری تاثیر بهتری خواهد داشت و این اتفاق مستم داشتن اجتماعی ست که به هنر و فرهنگ ارج نهند و بدانند از طریق هنر وفرهنگ درست می توان به یک تمدن اصیل دست یافت 


 

سخن3: زبان و کارکردهای آن در چه پروسههایی از معرفتشناسی مدرن بازخوانی میشوند؟


معرفت شناسي مدرن بـا شـك در درستی  تعـاليم گذشـته و تغييـر روش

شناسايي، نگاهی نو در انداخته ، و شناخت را بـا عقل استدلالي و روش تجربي و عینی محدود می کند . و به پر رنگ شدن نقش انسان ارج می نهد  به طوریکه انسان ملاك اعتبار هر گونه شناخت محسوب می شود 

حوزه‌ی کار شعر، زبان است. پس شناخت شعر باید با شناخت زبان درک شود. شعر، زبان را هرگز به عنوان کارمایه‌ی موجود به کار نمی‌گیرد، بلکه شعر، وجودزبان را ممکن می‌سازد و خلق می کند . پس باید گوهر زبان از گوهر شعر فهمیده شود.

در معرفت شناسی مدرن با توجه به اصل عقل گرایی و انسانی و دیدن واقعیات، شعر را به سوی عین و واقع گرایی و رسیدن به شهری انسانی سوق می دهد و برخلاف گذشتگان و آثار کلاسیک که آرمان شهر را خدایی می یافتند اکنون در جستجوی انسانی بودن سوق داده می شود تا به باز آفرینی چیزی دست یابد که پیشتر وجود نداشته است. به عنوان نمونه  هایدگر "شعر" را "آفرینش کلامی هستی"، می دانست اما این آفرینش هستی» از دیدگاه او، نه هستی ویژه‌ی شعر که کل هستی به معنای جهان موجود است، و برای این آفرینش و رابطه‌اش با زبان نوعی قداست قائل می‌شود و با استناد به شعر هولدرلین می‌گوید: شعر، نامگذاری ازلی خدایان است. آفرینش هستی به اشاره‌ی خدایان مرتبط است.»

سخن4: هنر سروده را، در اجرا و زبان چگونه میبینید؟  


هر سروده بنا به نوع سرایش آن در زبان نقشی متفاوت در بیان واجرا و متن دارد 

گاهی شعر بازبانی روایی سروده می شود که باز این زبان در بخش های مختلف متفاوت است مثلا شعر لیریک با شعری که بیان حماسی یا فلسفی یا عرفانی و اجتماعی دارد کاملا متفاوت است همچنین گاهی زبان شعر به صورت محاوره ای و بومی اجرا می گردد که باز هم این بیان در نوع خود می تواند باعث ایجاد ارتباط بین مخاطب و سروده گردد  ، برای مثال : شعر گفتار،  درواقع ابزاری ست که به وسیله ی واژه و جمله  موجب ایجاد ارتباط بین جامعه و مردم می شود و یک فرد می تواند اندیشه ها و معانی گوناگونی را که در ذهن دارد به ذهن دیگری منتقل کند. که گاهی خبری ست ، یا پرسشی و امری. در همه ی این موارد تنها یک هدف در میان است که همان ایجاد رابطه میان گوینده و شنونده می باشد.زبان نوشتارنیز، با همه ی تفاوتی که با زبان گفتار دارد، جزئی از زبان گفتاراست ، و تبدیل نشانه های شنیدنی به نشان های دیدنی است .


 البته در سروده های سپید زبان دراجرا بسیار متغییر می گردد و هر سبکی بیان و اجرای خاص خود را دارد مثلا شعر پلاستیک ،شعر حجم ، شعر تصویری و دیداری ، شعر ریاضی و. که هر یک نوع بیان و زبان متفاوت دارند که بنا به کاربرد و چینش کلمات در سروده هر کدام تعریفی خاص را می طلبند   

سخن5: دیدگاه خویش را، دربارهی جهان اندیشههای سرایندگان زیر بگویید:

فردوسی، خیام، عطار، سعدی ، حافظ، و نقشدهی جریانهای روشنگری آنها را، گویا کنید؟

فردوسی  ، خرد  را ریشه ی  همه ی خوبی‌ها می‌دانست  و بر این باور بود که انسان با خرد، نیک و بد را از یکدیگر می‌شناسد و  اینگونه به نیک‌بختی این جهان و رستگاری آن جهان می‌رسد. 

شرح ساده و گاه از ديد امروزي ما خرافي افسانه‎هاي آفرينش و ماجراهاي خدايان و شاهان و پهلوانان كه موضوع ميتولوژي است، در شاهنامه  با مسائل اخلاقي آمیخته است و شيوه‏ ي بيان نيز دربسياری موارد به صورت ديالوگ‎هاي ديالكتيك، گفت و شنودهاي استدلالي، درآمده است و اینگونه جهان بینی اسطوره شناسی  ايران را  اينطور كه در شاهنامه آمده  از جهان بینی اسطوره گانی کشورهای  ديگر جدا مي‎كند، 


 فردوسي در سراسر شاهنامه به آن چه مي‎گويد، اعتقاد دارد و این اعتقاد را به خواننده القا مي‎كند. به گونه ای که به نظر می رسد نوعی صداقت خاص در نوشتارش نهفته است آنچه که فردوسی به آن پرداخت، جدای از جنبهٔ شعری، دانشورانه نیز بود؛ و افسانه ننوشت . فردوسی حقیقتا آموزگار فرهنگ ایران است  

با خواندن شاهنامه ما بیشتر به فرهنگ و آداب و سنن اصیل ایرانی و اسطوره ها و قهرمانان باستان آشنا می گردیم که این اسطوره ها نیز همخوانی هایی با اساطیر یونان و مصر و دیگر اسطوره ها نیز دارد .

یک نمونه کشته شدن " گستهم " به دست همسرش " گردیه" که یکی از ناجوانمردانه ترین قتل های شاهنامه است شبیه قتل "آگاممنون" سردار یونانی به دست همسرش ، گرچه " آگاممنون به دلیل قربانی کردن دخترش به قتل رسید . 

تاثیر شاهنامه ی فردوسی درطول تاریخ بر مردم چنان بود که در زمان مشروطه بسیاری از شاعران وطن پرست و آزادی خواه ، از شعر بر علیه استبداد و وسیله ای برای رواج دادن ایده و تفکرات مدرن استفاده کردند 


خیام 


آنچه جهان بینی خیام را پدید آورد، خصوصیت پرسشگری او بود، خیام ذهنی پویا و خلاق داشت، و با سوالات حیرت انگیز و بی پاسخی  که در شعرهایش مطرح می کند بیهوده گی خرافات و موهوماتی که در آن روزگار جلوه گر بود به سخره و ریشخند می کشد . 

خیام بینش فلسفی عمیق را در شعر و رباعی ریخت ، و به نظر من همین ریشخندی که به دین و هستی و به آفرینش دارد و رگه هایی پوچ انگاری و نهیلیسم در شعرهایش موج می زند ما را به نوعی دیگر اندیشی وا می دارد که این موج فکری به جریان های روشنفکری امروز نیز می رسد و تاثیر گذار بوده است 

 


عطار ، با صفاي باطن و تزکيه ي نفس به پاسداري دل خود مشغول شد تا آنجا که هفت شهر عشق را  و هفت وادي پر خوف و خطر را با اخلاص پیمود . تذکره الاولیا عطار در ایجاز و عمیق بودن مطالب و همچنین سلیس بودن و شیوایی زبان و بیان در نوع خود سرآمد نثر فارسی ست و موجب خود بنیادی تفکر صوفیان و پیوند ارگانیک آن با ذهن ایرانیان در آن روز گار است .این کتاب در کنار کتاب منطق الطیر که به نظم است از معروفترین آثار عطار و همچنین ادبیات فارسی محسوب می شود عطار ما را با جهان عرفان آشنا می کند  و عرفان را به عرصه ي شعر فارسي وارد و با والايي و برجستگي خاصي به کمال نسبي خود نزديک کرده است . عطار حتي راه رسیدن به اوج عرفان را براي مولانا جلال الدين بلخی هموار نمود  که در واقع مولاناخود را وامدار و دنباله رو سنايي و عطار مي دانست . و این امر در مثنوي و غزليات شورانگيز شمس به وضوح روشن است 


سعدی   

آن طور که پژوهش ها نشان داده سعدی  تحت تأثیر آموزه‌های مذهب شافعی و اشعری بوده بنابراین تقدیرگرا است و بیش از آن که تابع اخلاق به‌صورت مطلق و فلسفی آن باشد، مصلحت‌اندیش است. 


سعدی تأثیر انکارناپذیری بر زبان فارسی گذاشته‌ به‌طوری‌که شباهت قابل توجهی بین فارسی امروزی و زبان سعدی وجود دارد. بسیاری ازضرب‌المثل‌های رایج در زبان فارسی از آثار او پدید آمده و امروز بایداستعمال ضرب المثل در شعر را وامدار سعدی بدانیم  . او بر خلاف بسیاری از نویسندگان هم دوره ی خود یا پیش از خود، ساده‌نویسی و ایجاز را در نوشتن جاری کرد که در آن‌ها نکته‌سنجی ومفاهیم عمیق وحتی طنز آشکار یا پنهان دیده می‌شود.

حافظ

حافظ از سعدی و دیگر شاعران قبل از خود بسیار الهام گرفت اما چنان استادانه سرود که با سروده های پیشینیان خود بکلی فرق داشت .

 مکتب حافظ رندی ست و واژه ی رند بنیادی ترین اصطلاح در شعر و جهان‌بینی حافظ است، شناخت رندیْ شناخت جهان‌بینی، اندیشه و هنر حافظ است که از دید  حافظ، نظامی روشنفکرانه و فلسفی است .  همچنین عشق ورزیدن و رنج کشیدن از نگاه حافظ روش رندان است او با زاهد کاملا در تضاد است 

 انسان‌گرایی رندانه ی حافظ از دیگر وجوه شعری اوست . حافظ باریختن عرفان و فلسفه، طنز ی و اجتماعی  درشعر و همچنین مسائل اجتماعی جاری در شعر  باعث تاثیر جریان های شعری و روشنگری بعد از خود شد 

سخن6: سبکهای سرودهپارسی در تاریخادبیات پر اهمیتاند نگاه خویش را، دربارهی سبکهای خراسانی ، عراقی ، هندی و نو برای خوانندگان ماهنامه بگویید؟  

ادبیات هر کشوراز دو بخش عمده نظم (شعر) و نثر ( نوشته) تشکیل شده است. 


 اولین آثار سروده و نوشته ها ی زبان فارسی قبل از  اسلام به گات ها و سروده هایی که در زمان زرتشت بوده برمی گردد همچنین

 داریوش شاه و شاپور شاه و جاماسب حکیم را می توان در زمره ی  نخستین شاعران ایران نام برد چرا که سروده ها و سخنانی در زمره ی شعر داشته اند اما بعد از ورود اسلام در ناحیه خراسان بزرگ آثاری سروده و  پدیدار شد، به سبک این آثار سبک خراسانی گفته می‌شود که نخستین سبک زبان فارسی است.


از شاعران این دوره می توان به رودکی، فردوسی، منوچهری، فرخی سیستانی، دقیقی  و اشاره کرد.

 دو رکن اصلی و عمده ی سروده های سبک خراسانی  روحیه ی حماسی و اعتقاد به شاد بودن است.  از دیدگاه زبانی و بیانی  زبان شعرهای این سبک ، ساده و روان و دور از هرگونه ایهام و ابهام است . و به لحاظ هنری تصویر و تشبیه در سروده ها زیاد دیده می شود 

بر اساس بنیان اندیشگانی  ، 

جنبه عقلانی بر جنبه احساسی و اغراق چیره است. نکات اخلاقی و پند و اندرز نیز در این دوره به شعر تزریق شده است 


سروده های سبک خراسانی واقع گراو طبیعت گراست و شاعر هر چه را که می‌بیند از اوضاع دربار تا محیط زندگی، جنگ، لشکرکشی‌ها، پیروزی‌ها و را در شعر خود به صورت حکمت موعظه ، حماسه و مرثیه ، غنا و داستان سرایی  بازتاب می دهد گرچه موضوع اصلی شعرهای این دوره مدح و سپس وصف می و معشوق است که بیشتر به صورت قصیده می سرودند چرا که قالب رایج این دوره بوده  اما در قالب غزل، مثنوی و رباعی هم شعر سروده می شده .

سبک عراقی 


اوایل قرن هفتم پس از حمله وحشیانه مغول ادیبان زیادی کشته شدند یا به هند و آسیای صغیر گریختند و مراکز فرهنگی از خراسان به عراق منتقل شد. 

سبک عراقی در قرن های هفتم ، هشتم و نهم ، شکل گرفت .از نظر تاریخی به دوره مغول، ایلخانان و تیموری برمی گردد .

عرفان و غزل دو مختصه مهم سبک عراقی است. 

ادبیات این دوره ادبیاتی درون گرا، عشق گرا و سورئالیستی است.

به لحاظ زبانی و هنری همان چهارچوب زبان سبک خراسانی است اما از منظر خواننده امروزی واژه ها قابل درک‌تر هستند، کلمات فارسی قدیم کم شده و به جای آن کلمات عربی در شعرها بکار گرفته شده 


و در ساحت اندیشگانی سروده ها و غزلیات  از شرع و پند و اندرز دور شده است واگر شعری عرفانی باشد مطالب مهم عرفانی چون وحدت وجود، مساله تجلی و ظهور، ستایش بی خودی و بی خردی و. در غزلیات جایگزین شده است گرچه از قرن ششم عرفان و مطالب شرعی و اخلاقی وارد شعر شده بود از جمله شاعرانی که از این مطالب در شعر استفاده می‌کردند می‌توان به سنایی، نظامی و خاقانی اشاره کرد

 واز مهم‌ترین شاعران این دوره می‌توان به  سنایی، نظامی، عطار، مولانا، سعدی و حافظ اشاره کرد.


سبک هندی 

عده ای بر آن اند که آغاز سبک هندی از قرن نهم هجری به‌ بعد می باشد و ظهور این سبک با شاعری به نام بابا فغانی که تلاش وافری در این مورد داشته صورت گردیده گرچه علت اصلی  آن رفتن گروهی از شاعران به هند و  استقبال دربار ادب دوست هند از شاعران پارسی ست ، به دلیل تأثیر زبان و فرهنگ هندی و دیگر عوامل محیط، سبک هندی پدیدار شد . که تقریبا تا قرن سیزدهم هجری ادامه داشت  البته این سبک را سبک اصفهانی نیز نامیده‌اند. 

 اگر بخواهیم دقیق تر به شکل گیری این سبک بپردازیم ، سبک هندی از رودکی شروع می‌شود چرا که کنایات و تشبیهات ظریفی در آثار رودکی می بینیم که بی شباهت به این سبک نیست گرچه بعضی نقطه آغاز آن را از زمان خاقانی می‌دانند. اما بسامد این سبک در سروده‌های رودکی و خاقانی  پایین است. 


 ویژگی‌های این سبک به لحاظ هنری و ادبی و اندیشگانی،  ایهام ،تعبیرات و تشبیهات و کنایات ، ترکیبات و معانی پیچیده و دشوارذهن و زبان ، خیال‌پردازی و اغراق شاعرانه ؛به کار بردن کلمات محاوره ای و بازاری در شعر؛بیان احوال شخصی و احساسات را می‌توان نام برد.


از شاعران این دوره می توان به طالب آملی ، کلیم کاشانی ،نظیری نیشابوری ، عرفی شیرازی ،عبدالقادر بیدل، دهلوی ،صائب تبریزی و اشاره کرد.

شعر نو

 شاعران تا زمان مشروطه بر اساس اوزان عروضی شعر می سرودند که اکثر این سروده ها بر اساس ذهن و زبان شاعران پیشین بود  .اما از دوره ی مشروطه به تدریج احساسات و تجربیات شخصی وارد شعر شد که نیما آغاز گر تجربیات نوین شعری بود . گرچهشمس کسمایی، تقی رفعت، ابوالقاسم لاهوتی، جعفر ای و میرزاده عشقی ، از پیشگامان شعر نو بودند که تأثیر و میزان نوآوری در شعر هر کدام متفاوت بود اما درکل این نیما بود که جهان بینی عمیق و صورت‌شناسی نوین درشعر ارائه کرد.که قالب و محتوای آن بسیار متفاوت با شعر کلاسیک بود و موجب پیدایش جریان های شعری متفاوتی شد. بعضی از این جریانات بر اساس فرم و قالب شکل گرفته اند و بعضی براساس محتوایی نوین . 

به عنوان مثال جریان شعر رمانتیک ، شعر حماسی ، شعر سپیدیا منثور شعر چریکی ، شعر پلاستیک ، شعر ریاضی ، شعر اشراقی ، شعر نه ، شعر خواندیدنی ، شعر حجم و شعر حرکت ، شعر پسانیمایی و. . اکثر این جریانات ادبی موضوع تاویل پذیری ،چند وجهی و چند معنایی  و همچنین اعتقاد به مرگ مولف درشعر راپذیرفته اند  . اما گاهی پرداختن افراطی به صورت شعر و شکستن معنا موجب انحطاط شعر و عدم جذب مخاطب گردیده است ، گرچه شاعر می تواند باساختاری منسجم وبا بازیهای زبانی وبیانی و با به پرواز درآوردن مرغ خیال و ریختن اندیشه در متن شعر در مواجهه با واقعیات اجتماع چنان بسراید که ده ها تاویل از آن سروده برآید تا به ژرفای شعر شاعر آفرین ها گفت . 

 

سخن7: اهمیت انقلاب ادبی نیما را، در چه رویکردهایی میبینید؟


انقلاب مشروطه جهان تازه‌ای به روی شاعران ایران گشود تا به تماشای چهره ی  بیرونی و درونی شعر جهان بنشینند و شعر فارسی، شکل جهانی به خود گیرد. شعر ایران توسط علی اسفندیاری متخلص به نیما یوشیج از هر جهت، ظاهری یا محتوایی، زبان و بیان، تخیل، عاطفه، تصویر، فرم درونی و بیرونی و.، با شعر اروپا (بویژه شعر فرانسه) منطبق شد و شکل جهانی پیدا کرد. 

 نیما با تغییر قالب و محتوا، شعر را به سوی جهانی شدن سوق داد،   این انقلاب ادبی از سوی نیما و شکل گرفتن شعر نیمایی باعث پدیدار شدن شعر سپید توسط شاملو که از شاگردان نیما بود گردید که  جریان‌های شعری متعددی در کشور شکل گرفت  گرچه در  آنها ردپای شعر اروپایی و هم قدم شدن با شعر جهانی دیده می شود . از جمله این جریان‌ها ، : جریان شعر سپید، موج نو، شعرحجم، موج ناب، شعر کانکریت، شعر چریکی، شعر ریاضی، شعر اشراق، شعر گفتار، شعر مفهومی، شعر زبانی و شعر پست‌مدرن (پسانیمایی).و. می توان نام برد .


 ادبیات نیمایی نوع نگاه ذهنی یا سوبژکتیو را عینی یا ابژکتیو کرد، یعنی اگر در قدیم  مولانا می گفت 

بنفشه در رکوع آمد چو سنبل در خشوع آمد. چو نرگس چشمکش می‌زد که وقت اعتبار آمد. 

و یا حافظ می گفت :


بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود


 شاعربه صورت ذهنی جهان پیرامون خود را تعبیرگری»می کرد و درواقع در جهان دست می برد تا ذهنیت خود را حاکم کند.

نیما مانند پیامبر ، که می گفت خدابه من قدرتی بده تا اشیا را آنچنان ببینم که هست، تلاشش شناخت عینی جهان بود . از نوع نگاه تعبیرگر ، ما فقط می توانیم به شطحیات ناب و زیبا برسیم .

مثل وقتی کعبه به پیشواز رابعه می رود،که حیرت انگیزو زیباست، اما بااین نگاه نمی توان فضا پیما ساخت.

 

بخشدوم بررسی دفتر سروده ثانیههای گیج

تهران / نشرلیان / چاپ اول1392 / دوم 1394 / سوم  1395


سخن1: دفتر ثاینههای گیج دفترکوتهسراییها و تجربهنگاریهای شماست درگامنخست به راه دفتر خوانی شما درباره تاریخچه سروده کوتاه و اهمیت آن ی سخن کنید؟ 

خاستگاه شعر کوتاه به وضوح مشخص نیست بعضی خاستگاه آن را از یونان می دانند و بعضی به هند وچین  و بعضی به هایکو در ژاپن نسبت می دهند   در ایران نیز می توان به شبه سروده هایی در گات ها و خسروانی ها اشاره داشت  و پس از اسلام به دوبیتی های بابا طاهر و رباعیات  خیام اشاره داشت که چه در ساحت اندیشگانی و چه در ساحت هنری و ادبی عمیق بیان گردیده است  

ویژگی شعر  کوتاه، ایجاز و اختصار در بستر آنِ شاعرانه است .شعر کوتاه عکسی از لحظه است که در نهایت ایجاز شکل می گیرد . بکار گیری واژه گان در شکل گیری یک سروده بسیار مهم است ومی تواند در بیان مفاهیم عمیق و والا موفق باشد      

  در واقع هنر شاعر و یا نویسنده در این است که حرف و اندیشه ای را با عمق دادن به واژه و در نهایت ایجاز و ایهام بیان نماید. 


سخن2: درسروده کوتاه مضمون در اجرا به خاصیت درونمتنی میرسد و ایجاز در زبان شیوه شکلگیری جریان متکثر مفهومها که شما در کوتهسراییها کارکرد ایجاز را، با یک دیالتیک تنهایی در بیان پیش بردهاید درباره ایجاز و اهمیت آن در سروده کوتاه توضیح دهید؟


ایجاز مهمترین عنصر در شعر کوتاه ست که با حذف کلمات و ضمایر زائد صورت می گیرد  . در شعر کوتاه مهمترین حرف را ایجاز می زند که باید به جا ودرست بکار گرفت تا به شعر خدشه ای وارد نگردد به این معنی که با ایجاز به جا شعر کوتاه را آن گونه سرود که دیگر نتوان کلمه ای را جابجا و یا حذف کرد .

سخن3: در سروده (2) هشدار یادآوری در حافظه جمعی بارز میشود :یادت باشد / پرنده هم که باشیم / یک روز / آسمان تمام می شود / ص (8) این واضح شدن پیام در هشدار اهمیتگویایی در جریانشناسی ذهن دارد و هرچند این 4 سطر سه فعل دارند ولی گزاره در شکلگیری معنا کارکردی چند تصویری پیدا میکند و درنگوار ذهنیتبخشی دارد. در اینباره بیشتر بگویید؟


گاهی در یک سروده ابژه و تصویر در صور خیال به صورت سوبژه و معنایی ذهنی بدل می گردد سوبژه و ابژه در این شعر نه تنها دخیل اند بلکه ابژه به واقعیتی انکار ناپذیر می رسد که در واقع تصویر در هشداری ملموس این حرف را می زند .

در این کوتاه سروده ، تقطیع کلمات و چینش آنها در سطر باعث زایش تصویر و درنهایت اندیشه ای ملموس می شود که فکر می کنم در این باره نباید بیشتر  توضیحی دهم و نقد و تاویل این سروده را بر عهده ی خواننده بگذارم .

سخن4: منِ راوی در این دفتر به تکرار روایتهای متکثر میرسد ( بزرگ نمیشدم / میخواهم که نباشم ./ نوری نمیبینم ./ این منِ متکثر توی جهان چند مفهومی را، در صورخیال به دیالتیکی مفاهیمی کشاندهاید که خود شکلگیری منِ اجتماعی . درباره این رویکرد بیشتر سخن کنید؟


من های متکثر در صور خیال گاهی به من جمعی می رسند ، منی که می تواند صدای من های دیگر باشد و نوعی ما شدن و ما بودن گاهی یک حرف و یک شعر و نوشته می تواند حرف خود ما باشد و پردازش این خیال وقتی به مفهوم می رسد می تواند جهت گیری و رویکردی اجتماعی به خود گیرد درد اجتماع را درد خود دانستن و من راوی را نوعی جهان شمول بیان کردن که به من جمعی و ما بودگی برسد که در این صورت به روایت های متکثر می رسد  


سخن5: دایره واژگانی این دفتر با بسامد واژههای من، تو، سایه، دست، ستاره، خاک، روز، نشان از دیالتیک تنهایی سراینده دارد این کارکرد را، چگونه پس از چند سال ارزیابی میکنید؟


سرایش شعر به جهان بینی شاعر پیرامون محیط و نگاه شاعر به این محیط و زیستنش به این نگرش برمی گردد . اکثر سروده های دفتر شعر "ثانیه های گیج  " به سالهای 80 تا 87 بر می گردد و طبیعتا با توجه به درنظر گرفتن سن و شرایط آن روزها اکثر سروده ها از یک دیالکتیک تنهایی خاصی برخوردارند که من فکر می کنم این تنهایی  نه تنها به من شخصی که به من جمعی و ما شدگی بر می گردد . به روز مرگی آدم ها و هست و نیست . به طبیعت و مرگ که همیشه گریبان آدمی را گرفته است  


سخن6: کاریکلماتور نگاهی در متنشناسیاش که داشته باشیم ما بین سروده که گزارهخیز است و طنز که نمایش کلامهای تعلیقی است. یک اتفاق مبارک است. که در سرودههای این دفتر چندجا به کارهایی میرسیم که سروده نیستند و نزدیک به کاریکلماتور هستند. ( دید / دوید / رسید / ندید. ص 38) یا ( هر روز تو می آیی / هر روز ما می رویم . ص 21)  این کارکرد را، چگونه توجیح میکنید؟

دید

دوید

رسید

ندید

این سروده را نمی توان گفت به کاریکلماتور نزدیک است ، البته شاید در بطن زندگی هر نوع سرابی میتواند نوعی طنز، پوچی و خنده را بعد از گذشت زمان یاد آور شود اما من این سروده ی کوتاه را که با چهار فعل و صرفا ابژکتیو شکل گرفته را کاریکلماتور نمی دانم ، که تمام درد زندگی بشری در همین خلاصه می شود و میتوان گفت حتی کوتاهترین داستان زندگی بشر هم می تواند باشد اما به این دلیل شعر است که با یک فعل ایستا و یک ی شروع و سه فعل بعد به موازات هم و بایک وزن و در واقع قافیه می آیند که بدون هیچ توضیحی و در نهایت ایجاز تصویر سراب به صورت ذهنی  برای خواننده پدیدار می شود . 


در مورد سروده ی دوم 


هر روز

تومی آیی

هر روز

ما می رویم 


 

باز به پرسش شما اعتقادی ندارم گرچه نظر شما محترم است و از هر نوشته ای می توان برداشت های متفاوتی داشت که هرگونه نیز بر من مبارک است  .

من به بی زمانی درشعر معتقدم چرا که از این طریق، دید مخاطب نسبت به سروده فراتر می رود و دیگر شعر در زمان یامکان یا شخص خاصی نمی گنجد و بی آنکه شاعر بخواهد چند معنایی در سروده پدیدار می شود. 


 


بخشسوم بررسی دفتر سروده آدم از کدام فصل به زمین افتاد

کرج / نشر شانی / 1395


سخن1: این دفتر شامل 51 سروده کوتاه است. که نسبت به دفتر پیشین ویژگیهای بارزتری در زبان و اجرا دارد و زاویهدید این دفتر پختهتر  میشود و میتوان گفت شناسنامهدار است. درباره این دفتر نسبت به تاریخ گردآوری چاپ آن ی سخن کنید؟ 


شعرهای  این دفتر تقریبا بین سالهای 89 تا93 سروده شده ، گرچه به نظر من هر فردی باگذر زمان پخته تر می شود و دیدگاهش نسبت به محیط و پیرامون آن تغییر می کند که این موضوع در امر زبان و سروده نیز اتفاق می افتد . و احتمال دارد اجراهای متفاوتی در بستر زبان شعری صورت گیرد که این موارد به سطح اندیشه و جهان بینی شاعر پیرامون محیط و همچنین دایره ی مطالعاتی اش بر می گردد


سخن2: در امر واقع به گزارهشناسی متن شیوههای چندگانگی زبان به اجرا و لحن را، میشود در چگونگی پرداختهای اصولی این دفتر دید که سراینده با رویکردی به جامعهشناسی متن تعلیق و سپیدخوانیها را، در بعد نشانهشناسی پیش میبرد مانند ( شلیک واژه همیشه آتش شب را / شعله ور می کند .ص 8 ) در اینباره بیشتر سخن کنید؟

نشانه شناسی در واقع به نقش نشانه ها در زندگی جامعه می پردازد و این دانش بخشی از روان شناسی اجتماعی عمومی است  . وقتی در جامعه مجالی برای صریح گویی نباشد لاجرم شاعر و نویسنده باید از یک سری نمادها و نشانه ها صحبت کند که این امر باعث می شود هر خواننده و مخاطبی بنا به فراخور ذهنیت خود برداشتی متفاوت از متن داشته باشد و به نظر من درادبیات و شعر با بکار گیری استعاره ، نماد و نشانه ها می توان در پیشبرد متن موثر بود چرا که باعث چند وجهی شدن مطلب و چندگانگی شدن زبان در اجرا و اندیشه و برداشتها ی گوناگون می گردد .

سخن3: اهمیت رنج آلود زن در تاملاتی پیوسته به جریانشناسی درکحضوری تازه در بازخوانی ناملایماتی جامعه زن ستیز رویکردی میشود در سروده () که اهمیت مضمون، تصویر و درون مایه را، در یک دیالتیک تاریخ مذکر بخوانیم: زن / عبارتی سیاه پوش / تن / کلمه ای غائب / نمی روید کلمه ای / از دهان هویت /  نام / در سوگ ننگ خود نشسته ( ص 24 )این شورش مردخیز را، در سروده ( 22 ) هم به اعتراض و تعلیق میبینیم. جامعهشناسی ایننگاه را، چگونه باید شناخت؟


فرهنگ گذشته ی ایران فرهنگی مرد سالار بوده و اگر زن ایرانی فقط به همین فرهنگ گذشته تکیه کند ، چهره ای مردانه پیدا خواهد کرد ، نه نه. برای درک و شناخت آنچه بر ن ایران رفته هر چه بگوییم کم است . 

مهمترین علت این مسئله ساختار سنتی جامعه  ما بوده است که عرصه ی تجربه ورزی را بر ن در قیاس با مردان 

بسیار تنگ می گرفته است و در جامعه ای که آزادی انسان ها به شدت محدود و به این ترتیب جرات یا فرصت تجربه های تازه از آن ها سلب می شود کمتر می توان شاهد پدید آمدن آثار و خلق روایت های بزرگ بود و اینگونه است که زن در  جوامع جهان سوم عبارتی سیاه پوش و کلمه ای غائب می شود 

سخن4: سرودهها از من راوی به مابودگی میرسند وروایتها شیوههای چندگانهای از جهانهای معنای این دفتر درباره چنین رویکردی به مااندیشی توضیحاتی بدهید؟ 

به نظرم ، ما اندیشی بخش جدا نشدنی از من وجودی ست ، منی که در بی زمانی و بی مکانی به ما بودگی می رسد ، مایی که جمع متکثر من هاست ، در واقع من هنگام نوشتن طوری ضمائر را بکار می برم که من های متن به ما بودگی برسند به نوعی درک جمعی در نوع وجودی ، تنهایی  ، هستی و نیستی آدمی .

بخشچهارم بررسی دفتر سروده زنیمیان دو تاریکی 

تهران / نشرمروارید / 1397


سخن1: بینش اجتماعی این دفتر بارز است به گفتوگوی انسان با جامعه که نشانه شناسیهای ویژهای در متنها نهفته است.  مانند سروده ( 2 ): ای فکر جزام گرفته / کلاف سردرگمات را / به گور که می سپاری / که در باور علفهای هرز / به سرزمین مغزهای مرده / سلام می دهی / برگرد/برگرد/ دیگر / نه ایوبی مانده / و نه گیسوی زنی / تا صدای شیون تمام ن جهان باشد.( ص 9 و 10 )


هر شاعر به وسیله ی نماد و نشانه هایی که در متن می ریزد به یک سری مسائل و ویژگی های اجتماعی و یا حتی عقیدتی یا ی اشاره دارد که اگر بخواهد صریح بیان کند شاید نه تنها به ضرر خودش باشد بلکه به متن و سروده اش آسیب رساند ما ازنمادها، نشانه ها و اسطوره ها برای ایهام بیشتر در شعر استفاده می کنیم که خواننده از هر طیفی بنا به دریافت خود از سروده برداشتی متفاوت داشته باشد ما در اجتماعی یخ زده و سر خورده آمیخته با فقر و درد و تبعیض های اجتماعی زندگی می کنیم که برای یک هنرمند شناخت و درک این دردها و بازتاب آن در هنرش باید مهم باشد ، حال این دردها و نشانه ها می تواند علف های هرز باشند یا بی تابی و مسخ افراد یا گیسو بریدن زن  یا زنی گیس بریده .


  

سخن2: اندیشه فلسفی در سروده ( 4 ) با گروتسک اجتماعی ی شیوه روایتی را، پیش میکشد که از نگاه بودلر تا نیچه به بتشکنی میرسد: در تو / شعر از بودلر عکس میگرفت / و واژه / از وهم نیچه بالا میرفت / . و بتها تبر به دست خود را میشکنند. ( ص 13 و 14 ) که میبینیم در اواندیشی شما به مخاطب تو ذهنیت غنایی ویژهای را، به پردازش میخوانیم درباره این بینش و ذهنیت بیشتر بگویید؟  

گاهی روایت یک اتفاق  در جامعه و روایت " او " وار چنان گریبان احساس و اندیشه را می گیرد که در پردازش ، اثر به تو یا منی جمعی می رسد . منی که در وجود مخاطب به تو ختم شود . سرودن یک اتفاق گاهی از اجتماع شروع می شود اما در نهایت به موضوعی ختم می گردد که برای تک تک افراد به نوعی یادآور خاطره ای باشد و من در این شعر کلا با واژگونی اسطوره ی ابراهیم در ابتدا و نمایاندن  بعضی عناصر و نشانه ها در شعر بودلر و وهم نیچه و جنونی که گریبانش را گرفت و نهایتا دردی جمعی که در زندگی بیشتر هنرمندان دیده می شود کسی را مد نظر دارم که دیگر این جهان را نمی خواهد 


 

سخن3: بینش اساطیری در سروده ( 9 ) خاستگاهی میان لفظی با ایزدی به نام ( اِ آ ) که( اِ آ )در یک درنگزبانی ما بین ضمن و خیال به باوری تازه میرسد بازخوانی چنین پروندهای را چگونه ازریابی میکنید؟


دنیای شعر دنیای خیال است و باور ،   دنیایی که کلمات آن را با بال های جادویی خیال به پرواز در می آورند . حال اگر هنر شاعر در سروده هایش نوعی آشنا زدایی باشد که  به باوری تازه برسد و در ذهن خواننده نیز این موضوع ایجاد شود می توان گفت  شعر در بستر زایش های فکری و برداشت های  متعددی از سوی مخاطب قرار می گیرد که در واقع زبان شعر این بستر را فراهم می کند .


سخن4: در دردهای ملی به جامعهشناسیتاریخی سروده ( 13 ) گزارههای پیدرپی در ارزیابی تصورات حاجی فیروز با بهار فیروزهایی دارد که به مصابه ابزاری برای روششناسی فرهنگ پراهمیت است. درباره این رویکرد سخن کنید؟


گاهی باید از نمادها برای شناخت فرهنگ ، رسم و رسوم و باوری دور که در گذر زمان کم رنگ شده و فقط نامی از آن مانده استفاده کرد و ریختن آن در متن مستم شناخت اجتماع و باورهایی ست که گرچه کم رنگ اما هنوز جاریست و با بینشی فلسفی ، اجتماعی ، گزاره هایی را به تصویر کشیم که هم باور و فرهنگ گذشتگان را در آن ریخته باشیم و هم گذر از گذار درد ها  و زندگی


سخن5: در سروده ( 33 ) اهمیت منشای فلسفی را، در زبان به کارکردی بینامتنیت میبینیم این رویکرد را، چگونه در شناخت اندیشههای اسپینوزا /  دکارت / تا افلاطون میشود به بازخوانی فرهنگ خودمان برد در اینباره سخن کنید؟


گاهی یک اندیشه سنتز تفکرات دیگران است که در متن جاری می شود و می تواند ذهن را به هزار توی سوال دعوت کند .

 به نظر من شاعر هیچگاه نباید در مورد اندیشه و کلماتی که در شعر ریخته سخنی بگوید چرا که تاویل پذیری متن و اثر از بین می رود .


سخن6: سروده ( 45 ) سرودهای با بینش اجتماعی است. این رویکرد را چگونه به بازخورد اندیشه میبرید؟


همانطور که قبلا گفتم هنگام سرودن یک شعر اگر بتوایم موضوعی اجتماعی را با اندیشه در متن جاری سازیم که هر خواننده بنا به فراخور بینش خود برداشت های متفاوتی از آن داشته باشد و متن را درجهت تک بعدی و سطحی شدن نرانیم تا سمت و سوهایی متفاوت داشته باشد در این صورت این بینش می تواند ، فلسفی عرفانی ، اجتماعی یا حتی منی شخصی باشد و این رویکرد می تواند خواننده را از هر طیفی به تفکر و تامل نسبت به سروده وادارد . گرچه ما هرگز نباید آن شاعرانه را فراموش کنیم که به نظر من  زمانی که مطالعه ی خوب داشته باشیم این آن شاعرانه نیز در ضمیر ناخودآگاه شاعر صیقل می یابد و شاعر با گذشت زمان و دریافت از محیط زندگی ی پیرامون خود به نوعی دیگر اندیشی نیز می رسد که  سبب سرایشی بهتر میگردد.

 


به رسم همۀ زن‌های دنیا
نگاهی به مجموعه شعر زنی میان دو تاریکی» از فرناز جعفرزادگان
یداله شهرجو
زنی میان دو تاریکی» مجموعه شعر جدید فرناز جعفرزادگان است که در ابتدای سال جاری، انتشارات مروارید» آن را چاپ و منتشر کرد. مجموعه‌ای که در کنار بهره‌گیری از زبانی ساده در بیشتر شعرها، در برخی از شعرها تلاش شاعر را برای استفاده از کهن‌الگوها و زبان آرکائیک می‌بینیم. قرارگرفتن شعرهایی با چنین ویژگی در بین دیگر اشعار این مجموعه، باعث شده است اثر جدید این شاعر را در زمرۀ آثاری به‌شمارنیاوریم که تنها ابزار شاعر، ساده‌نویسی صرف است.
جست‌وجوی معنا به شیوۀ زبانیت: زبانیت یا رسالۀ زبانیت درواقع بیانیۀ دکتر براهنی در دهۀ هفتاد است که سمت‌وسوی شعر و شاعران را به بهره‌گیری از ظرفیت‌های بیشتر زبان معطوف می‌کرد. از نکته‌های درخور توجه این مجموعه، بهره‌گیری از ظرفیت بوده است؛ در شعرها و سطرهای گوناگونی از کتاب، آنچه به‌منزلۀ معنا تلقی می‌شود، بهره‌گیری از شیوۀ دال و مدلول‌های رایج برای رسیدن به معنایی خاص نیست.
شاعر با عبور از این شیوه، ظرفیت‌های دیگر زبان را به کمک می‌گیرد تا خلق معنی کند: دیدن حروفی/ که روی آب راه می‌روند/ وبرایش کف می‌زنند/ کف که از دهان حرف بیافتد/ خستگی/ کِز می‌کند کُنجی/ می‌ماند/ میان پچ‌پچ‌های روزمرۀ حراف» (ص15).
در سطرِ برایش کف می‌زنند»، واژۀ کف» بخشی از فعل مرکب کف می‌زنند» است که تفکیک‌پذیر نیست و نقش دستوری‌اش نیز درمجموع فعل محسوب می‌شود؛ اما در سطر کف که از دهان حرف بیفتد» واژۀ کف» اسم است که نقش دستوری نهاد» را پذیرفته است. به‌این‌ترتیب، شاعر از آشنایی‌زدایی در مواجهه با واژگان و نحو آن‌ها در جمله بارها استفاده کرده است: تن‌ها/ عبور ماشین‌ها را تماشا می‌ شوند/ چارراه چاره‌ای ندارد/ چار راه.» (ص31).
در این شعر نیز بهرۀ معنایی از واژۀ تن‌ها» دوگانۀ غافلگیرکننده‌ای است که کشف آن برای مخاطب، لذتی عمیق دارد و در ادامۀ سطر نیز همین گزینۀ معنایی برای دو واژۀ چارراه» و چاره» اتفاق افتاده است. شاعر در این مجموعه از این نمونه‌ها بسیار استفاده کرده است.
استفاده از کهن‌الگو و زبان آرکائیک: رفتار شاعر مجموعۀ زنی میان دو تاریکی» با حوزۀ زبان و معنا در شعرهایش چنان نیست که انتظار حضور زبان آرکائیک، غافلگیری محسوب شود. سمت‌وسوی شعرها برای شکل‌گیری و رسیدن به معنا و ساختمانی منسجم، این انتظار را در مخاطب ایجاد می‌کند که شاعر در عین رفتار ساده، گاهی با معنی و زبان در شعرهایش به عمق بزند و ترسیم معنا را در سطح رقم نزند: سال‌ها/ با ادیپ/ سرِ یک سفره نان می‌خورد/اوکه / عُقده‌ها را با گِره‌ ای کور/ به عَقد خود درآورد/ حقارت/ آویزان چشم‌های مردی است/ که تاریکی را/ با خود به دوش می‌کشد.» (ص54)
در این شعر کوتاه، شاعر هم ادیپ»، یکی از پادشاهان افسانه‌ای برگرفته از اساطیر یونان، را به‌عنوان شخصیت و چهرۀ محوری برگزیده و هم در شکل‌گیری و بسط معنا، به عقده‌های کور، حقارت و آویزان چشم‌های مرد» اشاره کرده و به شیوۀ داستان و روایت، آنچه دربارۀ این چهرۀ افسانه‌ای در اساطیر یونانی به آن اشاره شده، به تصویر کشیده است.
در این شعر نیز شاعر همین روش را در پیش گرفته و با استفاده از زبان آرکائیک، بافت معنایی شعر را چنین رقم زده است: سکوت را/ به دیدار کشم/ تا ارگانیسم کلمه/ با دیالکتیک تاریخ/ در سنتز فکر اسپینوزا/ دکارت/ کانت/ هگل/ و./ تنها بماند/ و تمام فلاسفه را/ به ضیافت افلاطون/ دعوت کنم/ .» (ص56.)
ساده‌انگاری در خلق معنا و شکل‌گیری زبان: شاید برگ برندۀ مجموعۀ زنی میان دو تاریکی» زبان یکدست آن بود، هم در حوزۀ معنا و هم در شکل و ساختمان زبان؛ اما برخی شعرها و در مقیاس کوچک‌تر بعضی سطرها، این امتیاز را از آن سلب کرده است. شاعر در برخی از شعرها گویی برای خلق معنا و شکل‌گیری زبان، وسواس همیشگی‌اش را کنار گذاشته و روند یکدست‌بودن مجموعه را مخدوش کرده است: همیشه/ کودکی در من می‌دود/ تا آن نقطه/ که نیست/ میان آرزوهایی/ که در بعد شکل گرفت/ شکل‌های بعد از حرف/ حرف از چشم نقطه‌ می افتد / می‌ماند/ میان بعدهای سردرگم/ همیشه کودکی در من.» (ص 16).
گرچه شاعر در سطرهای میانی تلاش کرده است شعر را از فرورفتن به ورطۀ ساده‌نویسی و سطحی‌بودن نجات دهد؛ ذهنیت کلی که بر شعر سایه افکنده، فراتر از مرز سادگی پیش نمی‌رود. در این شعر نیز تنزل زبان و معنی برای روایت شعر، در سطحی حیرت‌آور دیده می‌شود: چمدان/ چه می‌دانی/ فرق بین دست‌های مسافر/ تا دست‌های انتظار/ وقتی میدانی نباشد/ تا امتداد رهگذر، را ببینی/ چمدان/ چه می‌دانی.» (ص 38).
کلیدی‌ترین واژه در حوزۀ معنا: بی‌تردید زن» کلیدی‌ترین واژه در این مجموعه شعر است. البته عنوان کتاب نیز این ذهنیت را در مخاطب ایجاد می‌کند؛ اما وقتی شعرها را یکی یکی مرور می‌کنیم، تشخیص می‌دهیم که زن نه در قالب اسمی ساده، بلکه مفهومی فراتر از آن و محوری‌ترین موضوع این مجموعه است که به‌سادگی می‌توان لابه‌لای سطرها قدم‌زدنش را احساس کرد: زن/ سایۀ ماه و زمین/ میان دو تاریکی/ زن/ با یک اشاره/ روشن می‌کند/ جهان را» (ص 48).
مفهوم شکل‌گرفته از زن» در شعر فرناز جعفرزادگان را نمی‌توان با تعابیری مانند نگاه نه» یا نگاه فمنیستی» برابر دانست، البته طبیعی است که شاعر در مقام زن، هم‌جنس خود را بیشتر دوست داشته باشد؛ اما مرور برخی از شعرها، او را از قضاوت و نگاه یک‌سویه تبرئه می‌کند.
امکان ندارد زن» موضوع محوری مجموعه‌ای باشد و نامی از مادر به‌میان‌نیاید: تمام جهان را/ اگر به نامت زنند/ باز هم دنیا/ کم می‌آورد نام تو را/ مادر!/ بگو جوانی‌ات/ به نام کدام ناکجا/ به پای فرزندانت آوار شد» (ص 17).
رنجی که بر زن می‌رود، دست‌مایۀ نگاهی است که در اغلب بازه‌های معنایی شکل‌گرفته حضوری برجسته دارد: لال می‌گریم/ میان ملال لاله‌زاری/ که عمری به آن دلخوشم/ می‌کوبم/ مهر هیس را/ بر تن/ میان جمله‌هایی که هرگز به خانه نرسید/ سکوت مهریۀ زن است» (ص 63).
شاعر برخی از مفهوم‌های پیوندخورده با زن» را نیز به‌چالش‌می‌کشد تا روایتگر صرف نباشد: زن‌های زیادی را می‌شناسم/ که هر ماه/ زیبایی را/ با بند قسمت می‌کنند/ بند صورت دیگر جهان است/ بند/ صورت زنی است که می‌خواهد/ بنده نباشد/ میان روبنده‌هایی/ که چشم‌ها را می‌ند» (ص 81).
رنج‌هایی که بر زن» رفته است یا همچنان می‌رود، شاعر را بر آن داشته است تا این مفهوم را از زوایای گوناگون به تماشا بنشیند و آن را برای مخاطب روایت کند؛ روایتی که ظرافت و دقت نگاه شاعر را به ما نشان می‌دهد: زنی/ بخت خود را/ آگهی کرده/ جار می‌زند/ میان این همه هنجار خیابان‌های هیز آقایان/ خداحافظ/ دیگر دستان شما/ سقفی نمی‌شود/ تا گره‌ای کور را/ از روسری باز کند» (ص 43).
برای فرناز جعفرزادگان، در ادامۀ راه شاعرانه‌اش، موفقیت‌هایی بیش از این را آرزو دارم.
یداله شهرجو
2/4/98، میناب
منبع رومه اطلاعات 


https://www.ettelaat.com/mobile/?p=130002&device=phone



نگاهی به مجموعه شعر "آدم از کدام فصل به زمین افتاد"


سروده ی فرناز جعفرزادگان


- عبدالعلی دستغیب :


نخستین چیزی که از مطالعه ی دفتر شعر( آدم از کدام فصل به زمین افتاد ) دریافت می گردد چینش کلمات است .چنانکه می دانیم کلمات طول عرض ،بعد ، ارتفاع ، شدت طنین و لحن ویژه ای دارند  به عنوان نمونه زمانی که احمد شاملو می نویسد ( با قامتی به بلندی فریاد ) دو چیز در ظاهر نا مرتبط یعنی قامت و فریاد را مرتبط می کند و حروف قامت و فریاد و بلندی حاکی از ارتفاع و عمودی بودن کلمات است . این استفاده از ظرفیت کلمه و حروف همواره در بیشتر اشعار دفتر (آدم از کدام فصل به زمین افتاد ) دیده می شود و سراینده هم از کشش و شدت و طول و عرض کلمات با خبر می شود و هم از دلالت های آن ها یعنی این دریافت می رسد که دامنه ی تخیل سراینده تا کجا رفته است

به عنوان نمونه به شعر 8 این دفتر نگاهی می اندازیم


درختان دو طرف اتوبان

به کوتاهی راه

ایمان دارند

اما

راه ها همچنان بی تفاوت

در آغوش هم

دراز کشیده اند


در این قطعه تصویری می بینیم از (راه ، درختان ، اتوبان ، دراز کشیدن ) همه ی این کلمات تصویر کننده ی هندسی (ریاضی وار ) هستند و فضایی را که می سازند ، فضا و سطحی هندسی است و فقط کلمه ی درختان در این شعر ارگانیک (حیاتی ) است . درختان دو طرف اتوبان کوتاهی راه را به اندیشه می آورند ، در حالیکه راه ها همچنان ادامه دارند ، کوتاهی راه و ادامه یافتن آن ها معرف عامل زمان - گذر زمان در شعر منعکس شده و در پس پشت کلمات پنهان است و خواننده می بایست آن را که حاوی از تاسفی عمیق از گذر زندگی است کشف کند . این شعر مرا به یاد رباعی های خیام و دریغا گویی او از گذرزمان می اندازد


نمونه ای دیگر این معماری هندسی شعر 41  است


در امتدادی دور

با رود ، رود

هم صدا شد و

از رود باردار

تعبیر نام کدام رودی

که آب هم

به زلالی ات

ایمان می آورد


نخست به کلمات این قطعه توجه می کنیم . کلماتی مانند (امتداد ، دور ، رود ، باردار ، آب ، زلالی ، ایمان ) جز کلمه های آب و زلال بودگی که از لحاظ دلالت با کلمه ی رود مرتبط اند کلمات دیگر  امتداد ، درازا ، گذر و جریان داشتن را به یاد می آورد . کلمه ی مرکزی شعر ( رود باردار ) است رود باردار به چه معناست ؟   یکی از معانی آن این است که رود در دل خود زندگانی و موجود زنده را نهفته دارد چرا که آب گذرنده فراوان را ما رود می نامیم . گرچه در بخش نخست شعر از آب سخنی به میان نیامده است اما از نظر چینش کلمات هر 4 سطر نخست شعر آهنگی غم انگیز به گوش می رساند تکرار کلمه ی رود مرا به یاد زنی پسر از دست داده می اندازد و این مکرر شدن کلمه هم صدا می شود با کلمه ی مرکب رود باردار ، آهنگی که از این کلمه ها به گوش می رسد مهم تر از دلالت ومعنای آن است - گویی شاعر می گوید رود باردار کنایه از دریاچه ی کیانسه است که نطفه ی سوشیانت در آن پنهان است و زمان این بارداری به تولد نجات بخش ( soter) می انجامد و اگر چنین باشد تعقید لفظی و معنایی در رود باردار می بینیم و شاعر می بایست این معنا را با یکی دو کلمه ی روشنگر همراه کرده باشد و در چنین صورتی سه سطر آخر شعر (آب هم / به زلالی ات / ایمان می آورد ) دلالت واضح تری پیدا می کند و زمینه ی کار دلالتی آئینی ست .

شعری دیگر که هم معنای امروزینه دارد و هم از نظر فرم و طرز نوشتن کلمات در خور توجه است شعر شماره ی 16 می باشد


 

تمام راه

کرگدنها

پوستِ خواب را کشیدند

کرگدنهایی

که خطوط را گم کردند

و تو

همرنگ آنها پوست انداختی

خواب پرید

تنها

کرگدنی کوچک

درکف دستم جا مانده بود


سراینده از کرگدن ها که پوست خواب را کشیده اند و خطوط [ راه ] را گم کرده اند سخن می گوید . کلمه ی خواب و کلمه ی پریدن خواب نشان می دهد که آنچه در قطعه آمده نوعی کابوس و خواب وحشتناک است . تصویر کرگدن هایی که در شعر وضع شده آدمی را می ترساند ، اساسا خود کلمه ی کرگدن ترسناک است و اولین دلالت این کلمه پوست ضخیم این حیوان است . اکنون می خوانیم که چنین کرگدن هایی لجام گسیخته و پوست کلفت پوست خواب را کشیده اند و خطوط را در طول همه ی راه گم کرده اند . اگر به چینش کلمات توجه کنیم فضای عجیب و غریبی از جولان دادن کرگدن ها در طول راه به دیده می آوریم . یعنی خود چینش کلمات ، عملیات عجیب این موجود لجوج را به نمایش می گذارد بعد سراینده متوجه مخاطب می شود کسی (مردی ؟ ) را در خواب می بیند که همرنگ کرگدن ها پوست می اندازد - پوست انداختن به مار اطلاق می شود و در اینجا به کرگدن اسناد داده شده کرگدنی که پوست می اندازد می بایست کرگدنی لجوج و دوام آورنده ای در طول زمان باشد دیدار چنین مخاطب  کرگدن  گونه ای خواب را از سر خواب بیننده می پراند و در آخر سر تنها کرگدنی کوچک از عالم خواب بیرون می جهد و در کف دست خواب بیننده اعلام وجود می کند . آیا این کرگدن کوچک دلالت یک عنصرزیان کار را نمی رساند .؟

اکنون به عامل دیگر موجود در شعر ها توجه می کنیم و این عامل زیستن در شهر مدرن است سراینده در بیشتر قطعه ها در فضای پاستورال (روستایی ) به سر نمی برد او در فضای شهری جدید است فضایی پر از اتفاق افتادن مبهم آدم ها ، صدای ترمز ماشین ها ،  پارک ها ، درخت ها ، عابران یخ زده ، از خواهش های خیابانی تا خواهش های یک گل و دست فروش ، تیمارستان ، شب های دو جنسی و تاریخ دوره گرد ، همه ی این ها عواملی است که در روستاها و شهرهای کوچک نمی تواند اتفاق بیافتد . شهر بزرگ با افزایش جمعیت رفت و آمد ماشین ها دغدغه های خاموش سخنرانی های پشت تریبون ،شهری که تیمارستان زیر پای آن قدم می زند و سنگینی بی وزنی بر اندام توهم بالا می رود. شاعر درمیان این هذیان ها و ازدحام ها زندگانی عادی را فراموش می کند  و زمین را دیوانه ای آبستن از درد می بیند . دردی در دهان ریخته که واژه ها را می تراشد تا مبادا کلامی در انفجار دهان باز کند . سراینده با کلماتی کج و مج به طوری مبهم کابوس روزانه را در فضایی سورئال قرار می دهد عاملی زیانکار در شعر وجود دارد که از کلمات می ترسد مبادا روزنه ای از حرف بتابد و آسمانی از تاریخ پرت شود

آن چه به نظر دیگران قدسی است از نظر سراینده معنایی ندارد یا او در مصداق آن مردد است . ( کدام خیابان مریم را به بیت المقدس می رساند ؟ ) - جهان ما جهان عجیبی است ، دیگر درختی نیست تا آرامشی را سبز و یک گل را به هزاران مریم (گل؟شخص؟ ) پیوند دهد اما متاسفانه (هیچ گل مریمی مقدس نیست  ) ص 54

اکنون می رسیم به شعر اصلی کتاب و ماجرای هبوط آدم در آغاز کتاب ( سفر آفرینش ) از این اسطوره ی میان رودی از این قصه ها پرداخته اند روایت سراینده از این اسطوره این است . برخاست خدا / راستی / آدم / از کدام فصل / به زمین / افتاد .  در این قطعه هم تردید و هم تاسف از این هبوط ناگهانی و ماجرای دیرینه سال دیده می شود .

عامل دیگری که در اشعار جعفرزادگان دیده می شود عامل نه - تمایلات و زاویه ی دید فمنیستی اوست سراینده غالبا با نگاهی لطیف و ظریف به جهان و زندگانی می نگرد و گاهی تصاویری روستایی به دست می دهد مانند باغی که نفس می کشد گنجشک هایی که حرفی ندارند و پائیزی که رنگ ها را جارو می کشد و آسمان کودکی که پر از حواس ماه و راه ستاره است گاهی این فضای لطیف و نه دگرگون می شود و هراس نه ای را از آنچه در برابر و در پیرامونش اتفاق می افتد به تصویر می کشد این تصویرها بر خلاف تصویرهای آسمان کودکی و راه ستاره و بارش برگ،  دلالت های خشن و نامنتظره دارد زنی را می بینیم که بخت خود را آگهی کرده/ در میان هنجار خیابان های هیز/ و مردهایی که دیگر دستانشان نمی تواند گره هایی کور را از روسری باز کند /و ناچار می گوید این روزها باید از صمیمیت مخفی کلاه با سر ترسید/ باید آن را انداخت روی زباله هایی که خیابان آن ها را به باد می دهد.

 

عبدالعلی دستغیب تابستان 1395 
منبع : رومه اطلاعات 
رومه عصر مردم


نقدی بر کتاب شعر( آدم از کدام فصل به زمین افتاد )  سروده فرناز جعفرزادگان 


شهین ده بزرگی

 

( شلیک واژه )

 

نام کتاب " آدم از کدام فصل به زمین افتاد " گرچه ساده به نظر می رسد اما در همان لحظه ی اول خواننده را به فکر وا می دارد و نشان می دهد که شعر هایی با اندیشه ی متفاوت در کتاب سروده شده است 


نگاهی به اولین شعر کتاب می اندازیم 

 


برخاست خدا

راستی

آدم

از کدام فصل

به زمین

افتاد

 

در این طرح نوعی رد داستان پیدایش و  هبوط آدمی می بینیم اندیشه ای که اکثریت اشخاص امروزی را درگیر بود و نبود آن نموده  و در نتیجه هر انسان خدایی ست شاعر با واج آرایی ( آ ) و تضاد بین دو کلمه ی "برخاست و افتاد " درد و اندوه بشر امروز را می رساند که حتی در بند آخر که به عنوان نام کتاب نیز برگزیده شده " آدم از کدام فصل به زمین افتاد " رویکرد شاعر در لایه های پنهان این شعر به دردهای اجتماعی بشر نیز می باشد 


شعر سوم کتاب نیز ما را به درک شاعر از اجتماعی زخم خورده می کشاند   

 

زخم خیابان

همیشه 

بردوش عابری ست

که عریانی درخت 

و پرواز کلاغ را

     می داند


شعری که در آن  واژه ی همیشه مرکزیت شعر را بر عهده می گیرد و درد و اندوه تمام اعصار را بر چشم خواننده می آورد 


به شعر شماره (5)  بر می خوریم 

 

بند بازی می کند

با افکاری 

که سر می خورد 

                  وسط بازی

بند

بند و امتداد خاک 

امتداد و بندی 

که افتاده 

روی خاک

 

در این طرح واژه ی بند چند معنی را در ذهن خواننده تداعی می کند بندی که خود را به مرگ و زندگی می رساند و همواره حصر بشر را در کره ی خاکی در تمامی درجات زندگی می رساند که انسان در هر مقامی باز به دنبال آزاد شدن از بند است . در این شعر جعفرزادگان ابتدا از بند بازی که معمولا بازی کودکان است شروع کرده و مخاطب را به امتداد خاک می کشاند تصویری که شاید شاعر دیده وبا مهارت در نوشتار به این مضمون مبدل شده است . شعر چند معنایی ،  گونه ای از اندیشه ی نشانه شناختی است .زیرا یک نشانه همیشه بیش از یک معنادارد.و هیچ پدیده ای واجد معنای ذاتی نیست.


شعر شماره (6) را می خوانیم 

 

ماندن 

هق هق سریالی 

که سانسور می کند 

خود را 

سکانس های آمد

سکانس های لبخند

سکانس های شب بخیر

و چقدر با تکرار 

                  می گذرم 

                                از خیابان

 

در این شعر  با تكرار "سکانس " و تشخص دادن به این واژه که در مرکزیت شعر قرار دارد خواننده را به تاویل های مختلف و همچنین دریافت تصاویری گوناگون در شعر می کشاند و عین و ذهن را در تقابل یکدیگر قرار می دهد .


در این کتاب به شعر هایی بر می خوریم که شاعر با زبان و بیانی دیگر و خاص به موضوعی پرداخته و به لحاظ بیانی امضایی برای زبان نوشتاری شاعر محسوب می شود که با اکثر اشعار امروزی که  در یک راه گام نهاده اند کاملا مجزاست و نوعی دیگر نویسی را در زبان طلبیده است مانند شعر های ( 5 ، 10 ، 12 ، 14 ، 16 ، 23 ، 31 ، 48 ، و ) 


اکثر شعرهای جعفرزادگان با بیان لیریک و احساسی نه غریب است و گاهی اگر نام شاعر را برداریم برای خواننده مشخص نمی گردد که این شعر را مرد سروده یا زن که این خود جای آفرین برای شاعر دارد . ببینید در شعر شماره (33) 

 

پرنده ای ست"

پرنده ای

که در خواب همه ی اشاره ها

لانه کرده

پرنده ای که

در قفس های بنفش

برای ما 

"آوازهای آبی  می خواند

 

علاوه بر اینکه مرز زبانی نه یا مردانه برای خواننده مشخص نیست و تکرار واژه ی " پرنده ای ست " علاوه بر اینکه موسیقی شعر را دلنشین می کند در تکرار ، خواننده را به تفکر وا می دارد ،شاعر به زیبایی بدون آوردن نام آزادی ، این کلمه را در شعر مستتر می کند که البته برداشت من چنین است و شایدمخاطبی دیگر آن را با تاویل های دیگر برداشت نماید مثلا عشق و یا زندگی یا. 


به شعری نسبتا بلند در این مجموعه بر می خوریم شعر شماره ( 44 ) این شعر با تشخص دادن به واژه ، مکان و زمان  شروع می شود ( تیمارستان/ زیر پای شهر قدم می زند / و سنگینی بی وزنی / روی اندام توهم  بالا می رود / زمان بی نفس واژه ها را می خواند / ) در این شعر وقتی در بطن کلمه ها وارد می شویم شاعرگاه با استعاره و  واج آرایی ها  ، سوالات و همچنین نشاندن اسطوره ی زروان( لبهای شبهای دوجنسی )وبا سوال و دو صدایی شدن شعر ( : : کجاست تاریخ دوره گردی /که باز / تو را صدا کند  ) نوعی اعتراض خود را از جامعه ی امروزی  درشعر نشان می دهد و به نظر من شاعرانه ترین   بخش شعر در این بند اتفاق می افتد  ( تا مبادا کلامی / در انفجار /دهان باز کند / ) البته این شعر جای بحث زیادی دارد که در اینجا نمی توانم به آن بپردازم 


به شعر دیگری بر می خوریم شعر شماره (45) 

 

از چشم های خیابانی 

تا خواهش های یک گل و دستفروش

تا اتفاق هایی 

که بکر بود و

راستی 

کدام خیابان 

مریم را به بیت المقدس می رساند

دیگر درختی نیست 

تا آرامشی را سبز 

و یک گل را 

به هزاران مریم پیوند دهد

مریم گل می دهد

اما هیچ گل مریمی

مقدس نیست.

 

 در این شعر با نوعی اندیشه ی مدرن و خاص روبرو می شویم  شعری که بااستعاره ، درد ها و انحرافات اجتماعی را نمایان می کند  و با شکستن مقدسات به اوج خود می رسد و اینگونه فرناز باور خود را به گوش مخاطب می رساند ( مریم گل می دهد / اما / هیچ گل مریمی مقدس نیست / ) .

 

در شعر شماره (48) به طرحی شطح گونه بر می خوریم که قابل تامل است

 

واژه ای جهان را قِل می داد

واژه ای که چهار قل را

با لهجه ی خاک می خواند

قل

قل

قل اعوذ برب النار

قل اعوذ برب الدار

واژه ای 

که جهنم را

به آتش می کشید

 

جناس بین (قِل و قل )  که در ابتدای شعر آمده وتکرار کلمه ی کلیدی ( واژه ای ) و برجسته سازی آن حول کلمات و دیگر عناصرشعر و همچنین عصیانی که در این شعر شطح وار نهفته است مخاطب را به تفکر وا میدارد 


به راستی این واژه چیست آیا( انسان است یا خالق یا شیطان یا هستی یا عشق و یا ) 


  شعر شماره (50)

 

آوای کبود

از که بود 

از کدامین واژه 

حرف 

ریخت

که زمین

از اتفاق قار و غار

لب گرفت


 

اروتیکی ظریف همراه با سوالی عمیق در این شعر نهفته است شاعر با  استفاده از قافیه ی درونی" کدامین و زمین " و با جناس و همچنین بازی زبانی بین ( کبود و که بود ) این شعر کوتاه را آهنگین تر می کند و با سوال ها ی پی در پی ذهن مخاطب را به کنکاش حول محور هستی وا می دارد گرچه به جا بود از علامت سوال نیز در شعر استفاده می نمود . 


در کل اکثراشعار فرناز جعفرزادگان چه در مجموعه ی اولش ( ثانیه های گیج ) وچه در مجموعه دومش ( آدم از کدام فصل به زمین افتاد )  فرا زمان مکانی ست در این مجموعه اکثر شعر ها از درد و اجتماعی بغض آلود سخن می گوید شاعر با آوردن جناس ها و بازی های زبانی  همراه با فلسفیدن و پرسش در چیستی و چرایی و ریختن اسطوره در بطن بعضی شعرها مخاطب را به تفکر و تامل  وا می دارد در اکثر شعر ها کلمات در سطح نگاهی را برای خواننده القا نمی کنند و در عمق حرکت می کنند  و شاعرگاهی با تشخص دادن به کلمات و اشیا ، چیدمانی چند معنایی  به بطن کلمات تزریق می نماید   . 


چند شعراز این مجموعه 

 

قاب

دیوار

دیوار قاب

قاب دیوار

و چه ساده 

روزها 

قاب می شوند 

                   بر دیوار


2

 

۲

گوش ها 

  دوسؤال چسبیده به صورت فکر 

که از علامت ها فراری اند

: این همه سؤال

از کدام انگشت اشاره ریخت

که هیچ صدایی

ازخدایان برنخاست


3

 

ویترین ها

مانکن ها

خیابان را فریاد می زنند

حتی 

عروسک ها هم خسته اند 

ازرفت

از نخ نما شدنِ آمد



شلیک واژه


همیشه 


آتش 


شب را 


   شعله ور میکند

 


شهین ده بزرگی 29 بهمن 1395 
منبع؛ رومه اطلاعات 
سایت ادبی پیاده رو 


فردیت با شرمی شرقی

نقدی بر آدم از کدام فصل به زمین افتاد» دومین مجموعه شعر فرناز جعفرزادگان


عبداله رئیسی


دفتر شعر آدم از کدام فصل به زمین افتاد» دومین کتاب شعر فرناز جعفرزادگان است که دربردارنده 51 شعر از این شاعر شیرازی است. کتاب اول وی با نام ثانیه های گیج» در سال 92 توسط نشر لیان چاپ شد و این مجموعه دومین کتاب اوست که توسط نشر شانی منتشر شده است. شعرهای کتاب اول جعفرزادگان ساده، کوتاه و توصیفی  هستند و عمدتا در فضایی ذهنی سروده شده و مخاطبی عام دارند. در حالی که در دومین مجموعه با شاعری مواجهیم که در کنار محتوا، دغدغه ی فرم و زبان نیز دارد و به جذب و راضی نگهداشتن مخاطب حرفه ای می اندیشد.


گوش‌ها/ دو سوال چسبیده به صورت فکر/ که از علامتها فراری‌اند/ :این همه سوال/ از کدام انگشت اشاره ریخت/ که هیچ صدایی/ از خدایان برنخاست (ص )

در کتاب آدم از کدام فصل به زمین افتاد» با شاعری مواجهیم که به کلمه و زبان، حساسیت شاعرانه نشان می‌دهد و هر چند بصورت جدی از هنجارهای زبانی و دستوری عدول نکرده و نُرمهای رایج را در هم نشکسته، اما از طریق دو محور همنشینی و جانشینی توانسته از قراردادهای کلیشه‌ی زبانی فراتر برود و کلمات را در نقشی جدید و عمدتا تصویری قرار دهد.

تلفیق متعادل ذهنیت و عینیت از جمله ویژگیهای این مجموعه است و ایجاد توازن منطقی بین فرم و محتوا نشان دهنده ی هوشمندی جعفرزادگان می‌باشد، و به همین دلیل نیز هر کدام از این دو عنصر، بطور پیوسته از سوی دیگری تقویت و پشتیبانی می‌شود.

اگر چه در بیشتر شعرهای مجموعه‌ی ثانیه های گیج»، شاعر می‌کوشد با مخاطب حرف بزند و برداشت ذهنی خود را به مخاطب منتقل و گاه القا کند، اما در این کتاب، جعفرزادگان به جای حرف زدن، عمدتا نمایش می‌دهد، و به جای مستقیم‌گویی، به زبان فرصت تأویل داده است، و فراتر از این، در اکثر شعرها در نقش راوی پرسشگر ظاهر می‌شود؛ تا اینکه بخواهد موضوع و مفهومی را صریح و رُک بیان کند. و این لحن پرسشگرانه را حتی از نام کتاب نیز می‌توان دریافت؛ چرا که این پرسش، که آدم از کدام فصل به زمین افتاد، پرسشی ابدی، فرازمینی و حتی فرازمانی است که قابلیت تامل و مکث دارد.

برخاست خدا/ راستی/ آدم/ ازکدام فصل/ به زمین افتاد؟ (ص 7)

دغدغه‌ی شاعر در این کتاب، دغدغه‌یی بزرگ و انسانی است، و در بیشتر شعرهای این مجموعه، از یکسو شاهد پیوند جهان و انسان و از دیگر سو ناظر آشتی طبیعت و شهریت هستیم. به عبارتی دیگر، ذهن جعفرزادگان به شکلی خلاقانه، عناصری چون ویترین و خیابان، عروسک و درختان، اتوبان و عابران، سکانس و سریال، پرنده و آسمان و آفتاب و ستاره را به هم گره زده و به هر کدام از آنها نقشی فراتر از نقش معمولی در جهان بیرونی و واقعیت واگذار کرده است.

شعرهای شماره 6 و 7 و 8 و 12 و 14 از

جمله شعرهایی است که ویژگیها و مختصات اصلی کتاب دوم جعفرزادگان در آن وجود دارد، ضمن اینکه تخیل ناب، تصویرسازی امروزی و ایجاد فضاهای پارادوکس و زیبا نیز از جمله ویژگیهای این دسته از شعرهای وی می‌باشد.

ویترین ها/ مانکن ها/ خیابان را فریاد می زنند/ حتی/ عروسک ها هم خسته اند/ از رفت/ از نخ نما شدن آمد (ص 20)


ماندن /هق هق سریالی /که سانسور می کند /خود را /سکانس های آمد/سکانس های لبخند/سکانس های شب بخیر/و چقدر با تکرار /  می گذرم /  از خیابان  (ص، 12)


بدون شک، عبارات و واژه ها در این شعرها، دقیق و متناسب با فضای درونی هر شعر بکار گرفته شده و هر کدام از این تعابیر در کنار سایر عبارات، به تأویلی شاعرانه تن داده‌اند.

جعفرزادگان در این مجموعه، نشان داده که شاعری غریزی و ذاتی است و با تکلف و تصنع رایج در بخشی از شعر امروز میانه‌ای ندارد. گر چه او فردیت مدرن و حس نه‌ی خود را پشت شرمی شرقی پنهان کرده، اما لحن شعرهای او بافتی نه دارد و برای مخاطبی که با کارکردهای آوایی و جنسیتی زبان آشنا باشد، لحن نه‌ی راوی شعرها قابل تشخیص است. ضمن اینکه فردیتی که در شعر جعفرزادگان وجود دارد، با فردیت افراطی بخشی از شعر آوانگارد معاصر که فردیت را معادل هنجارشکنی و گریز از قواعد اجتماعی می‌داند، تفاوت دارد. چرا که فردیت در شعر جعفرزادگان، به مثابه بازنمایی بخشی از هویت نه و بویژه هویت شهری اوست که در فضایی نرم، لحنی عاطفی و تصاویری عینی به روایت درآمده است.

زن/ عبارتی سیاهپوش/ تن/ کلمه‌ای غایب/ نمی‌روید کلمه‌ای.(ص 24)

و یا در این شعر:

زنی/ بخت خود را/ آگهی کرده/ جار می‌زند/ میان این همه هنجار خیابان‌های هیز/ :آقایان/ خداحافظ/ دیگر دستان شما/ سقفی نمی‌شود/ تا گره‌ای کور را/ از روسری باز کند (ص 28)

در شعرهای جعفرزادگان دایم با طرحی از تردید روبرو هستیم. تردیدی که آرام و تلخ حرکت می‌کند و شبکه‌ی تصویری شعر را به هم متصل می‌سازد. این تردیدِ تلخ، گاه زخم خیابان است که بر دوش عابر افتاده، گاه هق هق سریالی است که سانسور می‌کند، گاهی


امضایی که طناب دار می‌شود، گاهی روزی که ساده به دیوار قاب می‌شود، گاهی نشانی از خستگی خیابان و ویترین و عروسک با خود دارد، گاهی نامی که در سوگ ننگ خود نشسته، گاه دادگاهی است که داد می‌زند، گاه راهرویی که به هزار راه می‌رسد، گاهی دستهای قضاوت است که بالاست، و گاه دندانهای وجدان که تو را می‌جوند.

زخم خیابان/ همیشه/ بر دوش عابری است/ که عریانی درخت/ و پرواز کلاغ را/ می داند (ص 9)

به هر روی، مضامین اجتماعی در شعرهای این کتاب از اهمیت بالایی برخوردارند و بر اساس شواهد و مصداقهای شعری، عبارات و واژه های اجتماعی بسامد بالایی را در این کتاب به خود اختصاص داده‌اند؛ و واضح است که شاعر، درون مایه‌هایی را دستمایه سرایش خویش قرار داده که تراژیک و تلخ و نزدیک به کنش اعتراضی اجتماعی باشند.

در مواردی نیز جعفرزادگان کوشیده از طریق برخی بازی‌های زبانی و دوگانه‌سازی واژه‌هایی مثل رهایی و ره آیی، تن ها و تنها، نزدیکی و نزد یکی، و یا تکرار برخی عبارات کلیدی به فرایند زیبایی شناسی شعر و همچنین گسترش کارکرد تأویلی معناها کمک کند، که به نظر می‌رسد در این زمینه مقداری کلیشه عمل نموده و موفق نبوده است. در این زمینه شعرهای شماره 11 و 21 و 51 نمونه‌های کاملی از تلاشهای جعفرزادگان برای رفتار متفاوت با کلمات برای ایجاد دگردیسی در معناست.

نزدیکی/ نزد یکی/ یکی نزد/ نزدیکی/ تو نزدیک می شوی/ یکی نزدیکتر (ص 60)

از دیگر عناصر برجسته در شعر جعفرزادگان بيان دراماتيك فضاهاست؛ بیانی که با تصویرسازی طبیعی در پي هويت گمشده‌ی انسان امروز است. تلاش وی برای برجسته‌سازی فضاها عمدتاً موفق است؛ و در این مسیر، از هر نوع پراكنده نویسی تاريخی و تلمیحی نیز مي‌گريزد. البته عدم ورود به دریافتهای تاریخی و تلمیحی در شعر، گاه باعث تنبلی زبان شعر او شده و فضایی یکنواخت را به شعرها داده است؛ اما ذهنیت سوررئالیستی وی، همواره مانع از آن شده که شعرها تا سطح گزارشی عادی تقلیل یابند؛ چرا که مخاطب این اشعار همواره با تخیّل در زبان و آشنایی‌زدایی در تصویر روبروست.

شعر جعفرزادگان را نمی‌توان شعری روایی دانست، چرا که به دیالوگهای درون متنی، وجوه نمایشی در زبان و بکارگیری عناصر داستانی در شعر علاقه ای نشان نمی‌دهد و تا این مرحله، از گزاره‌های شعر دو سه دهه اخیر در زمینه روایت، دگردیسی فرم و برخی گسست‌های مفهومی و زبانی استقبال نکرده است. او شاعرانگی را به شعریت ترجیح داده و می‌کوشد شعرهایش طول و عرض مشخصی داشته باشند. جزیی نگريي‌های او منحصر به زبان آرام و ذهنیت ساختمند اوست و به همین علت هم از ارجاع شعر به بیرون از خود پرهیز می‌کند.

تضاد و تناقضی که در شعر اوست، بیش از آنکه تکنیک صرف باشد، محصول سبک فکری و نتیجه روش زندگی انسان مدرن معاصر است؛ که وی تلاش دارد آن را از طریق شعر بازسرایی کند؛ انسانی که دایم بین دالها و مدلولهای متنوع و متکثر در نوسان و حرکت و انتخاب است. در شعرهای جعفرزادگان کمتر شتابزدگي می‌بینیم؛ در همه‌ی شعرها لحن و صداها نزدیک به هم و یکدست هستند، و موازنه‌ی زیبایی بین فضاهای مختلف در شعر او برقرار است. گاهی نیز شعرها زمینه و کشش لازم برای حرکت به سمت نوعی طنز اجتماعی را دارند، اما شاعر لحن رسمی و در عین حال صمیمی را ترجیح می‌دهد و ریسک‌پذیری کمی از خود برای ورود به این عرصه نشان داده است؛ در حالی که برخی نشانه‌ها در شعر جعفرزادگان بیانگر استعداد وی برای ورود به برخی اجراهای در زبانی، گریزهای فرمی، گسست‌های روایی، شکست و بست‌های زمانی، چندصدایی شدن شعر و چشم‌اندازهای زیبایی‌شناختی جدید است.

جعفرزادگان شاعري است شهری با گرایش به عناصر و المان‌های طبیعت و زیست‌بوم؛ و عمده‌ی عناصر طبیعت از راه ناخوداگاه وارد شعر او شده‌اند؛ عناصری چون: درخت، کلاغ، خفاش، غار، سنگریزه، خورشید، کرگدن، باد، لانه، مریخ، ستاره،باغ، گنجشک، چمن، قفس، آسیاب، کبوتر، گرگ و میش، رود، گل سرخ، پرستو، و . که زنجیره‌ای از مفاهیم طبیعت را در کنار عناصر و اشیاء زندگی شهری و مدرن قرار داده‌اند و در صدد ایجاد یک نوع دیالکتیک در شعر وی هستند؛ دیالکتیکی که به نظر می‌رسد در آستانه‌ی شکل گیری، متوقف شده است. دلیل اصلی دیالکتیکی نشدن شعرها نیز ثابت بودن فضاهای درونی آنها و نرسیدن به وضعیت چالش در نظام درونی متن، و ایحاد فرآیندی است که بوسیله‌ی آن تغییراتی محتوایی و شکلی رخ دهد. در واقع، تناقض‌ها و تضادهای شعر جعفرزادگان در حد تناقض و تضاد ادبی و حتی واقعیت‌هایی دوگانه باقی می‌مانند و به مرحله‌ی حرکت، تغییر، گذار، تحول و هرگونه پویایی دیالکتیکی نمی‌رسند.

در پایان ذکر این نکته لازم است که حجم عمده‌ی شعرهای این کتاب، نوید شاعری می‌دهد که هنوز به حرکت و رفتن می‌اندیشد. شاعری که کلمات و عبارات را در خدمت تصویر می‌خواهد، تصاویر را فرصتی برای ایجاد و کشف فضاهای تازه می‌داند، بر کارکرد عاطفی عبارات و تصاویر نظارت هوشمن


دانه دارد، به نوآوری در فرم بعنوان فرصتی برای ایجاد لذت در متن و به آشنایی‌زدایی در زبان به مثابه  بستری برای تاویل بیشتر در معنا می‌اندیشد. شاعری که می‌داند کجای شعر ایستاده، رسیدنی در کار نیست، و برای پویایی و ماندگاری در شعر امروز، خیلی از گزاره‌های شعرش نیاز به پوست‌اندازی، تحول و حرکت دارد. 

منع ؛ رومه اطلاعات 

سایت ادبی چوک 


 

 

دیدگاه پرفسور سید عین الحسن بر شعرهای فرناز جعفرزادگان از کتاب شعر " آدم از کدام فصل به زمین افتاد " 

ای نام توبهترین سرآغاز    
  بی نام تو نامه کی کنم باز


سرزمین ایران از زمانهای قدیم تا کنون مهد سخن سرایان بزرگ علم و ادب بوده است . همچنین ن شاعر نیز درعرصه حیات ادبی این کشور سهامی خود را به خوبی ایفا نموده اند .
 خانم فرناز جعفرزادگان نیز یکی از ارکان بیش قیمت این  سلسه است که بالحن و سجع لطیف ، وظیفه ی  اجتماعی خودرا به دوش کشیده است و هم دراین شیوه موفق بوده است .
زنی 
بخت خود را 
آگهی کرده
جار می زند
میانِ این همه هنجارِ خیابان های هیز

: آقایان 
خداحافظ
دیگر دستان شما
سقفی نمی شود
تا گره ای کور را
از روسری باز کند

   شعر زاییده ی درد است. اما عمیق ترین و عمومی ترین دردها ، دردی ست  که شعرازآن سر چشمه می گیرد بی شک و تردید گاهی فردی و گاهی خصوصی جنبه بسیار وسیعی پیدامی کند و همیشه زنده می ماند .
 ویژگی شعر، روانی و سلابت رشک انگیزش، ذهن خواننده را به فریاد در می آورد، البته مهم ترین چیزی که  در خاطر شاعر موجود می باشد تکیه بر آگاهی و برخوردار بودن از دردهای پنهان اجتماعی بشری ست که به صورت "حس طبیعی" به چشم می خورد. فرناز چناچه، شاعر قوی دست امروز، پنهانی ترین ارتباط را با عامه مردم این عصر ایجاد می‌کند و دردهای خودرا با تمام نیروی ظاهری و درونی روی قلب سخن بازتاب  و با درد های دیگران پیوند می دهد .

آوای کبود
 از که بود 
از کدامین واژه
 حرف
 ریخت
که زمین 
از اتفاق 
قار و غار
لب گرفت .

  با وجود کشمکش های زیادی با اجتماع و ت، فرناز را باید یک میهن دوست و وطن پرست بزرگ دانست. انتقاد وی از اوضاع زمان به دلیل هل دادن پیشرفت و بهبود آن بوده است. در این مورد نمونه های برجسته از اشعار وی آن عاطفه مقدس میهن دوستی را نمایان می کند و
همان طوری که قبلا ذکر گردیده است زن بودن فرناز در سخن وری اش و به خصوص در افکارش به خوبی بازتاب می دهد از این نظر می توان وی را با ن سخنور دیگر هم عصرش در آسیا مقایسه کرد  شرایشی کاجکو، از ژاپن ،فهمیده ریاض ، کشور ناهید و پروین شاکر از پاکستان ،زین زوا، لی سوکایو و شوتنگ از چین ،مهادیوی ورما از هند، و پروین و فروغ فرخزاد از ایران با همین درد ها سرشار بودند و با نیش قلم، شورش و نهضتی  در جامعه های مربوطه با خود به پا می کردند .

تیمارستان 
زیر پای شهر قدم می زند
و سنگینی بی وزنی 
روی اندام توهم بالا می رود
زمان بی نفس واژه ها را می خواند
و کلمه ها
از لبهای شب های دو جنسی
روز می شوند
سوال پر شده 
از گوش های دراز گوشان
: کجاست تاریخ دوره گردی
که باز
تورا صدا کند
و بچرخاند رهایی را
زمین دیوانه ای ست آبستن درد
درد،درد، مصدر درد را
در دهان ریخته
درد واژه ها را می تراشد 
تا مبادا کلامی 
در انفجار
دهان باز کند 
روزنه ای از حرف بتابد
و آسمانی از تاریخ پرت شود
که تکرار را
           بدهکار ما کند.

   صور ذهنی شاعر نه قانع زمان است نه مکان، هر آن چیزی که مانع آزاد منشی است از آن انتقاد می کند. معبد سالوس آسمان نیز اگر صوت صدای آزاد منش ها را خفه می کند ، باید در برابر آن قد علم کرد. شاعر حرف هایی را انتخاب می کند که از دهان بیرون آمدن شان سبب انفجار شدیدی باشد که آسمان را بر زمین زند.

روابط میان مرد و زن مخصوصا در آسیا عجیب غریب بوده است از یک طرف اگر مرد مجسمه زن را با کمال زیبایی و هنر نمایی خود تراشیده است تا دیگران از دیدن آن لذت ببرند ، از سوی دیگر همان مرد اصرار داشته است زن مربوط به خود را از نگاه مردم دور و زیر پرده نگه دارد و مانند اینکه برای مرد آسیایی این زن باید یک بت خاموش و قابل دیداری باشد.
اما وقتی جان در این بت می دمد و سر صحبت را آغاز می کند شورشی که سرش پیدا نیست ، آواز منحنی او را خفه می کند و در نتیجه باز هم از محیط افسانه و افسون سر بیرون نمی کشد ! فرناز نیز در قبال آزاده خواهی گام های خود را با خشونت پیش می برد و آگاهانه باز هم سعی می کند تا سهم خود را به اندازه تواناییش از دست پیشه وران ستم باز یابی کند: 

اینروز ها باید
از صمیمیت مخفی کلاه با سر ترسید
و به صبح ،به عابر، سلام کرد
باید رو
سری را انداخت
روی زباله هایی 
که خیابان 
آن ها را به باد می دهد
تا باد روسری را
به گردن تاریخ بیاندازد
این روزها
از صمیمیت مخفی کلاه با سر باید ترسید.

   ترس ورش در حالی که امر بسیار طبیعی است اما زن امروزی مانند فرناز از همان ترس ورش سرچشمه می گیرد و خود را به جنبه ی منفی آن نمی سپارد چنانچه رمقی از جنبه اثبات را لمس کرده و امید را از دست نمی دهد:

فردا

چراغی ست
که چشمک می زند
                 دنیا را
کدامین چهار راه
مسیر عبور را
نشان می دهد.

    به این ترتیب است که شعر های فرناز جعفرزادگان پیامی برای التفات دور از تملق و ریا کاری بوده است و حس خواننده را به سوی خود جلب می کند . آمیزش جزییات و کلیات را فراموش کرده ، صدای محزون و گرفته احساسات درونی خود را با احساسات دیگران پیوند می دهد هر چه که در قلب پاک او صورت می گیرد به بیان می آورد. 
مطالبی را که نوشته ام شاید کافی نیست باید هزاران نکته باریک تر ز مو را در شعر های فرناز کشف کرد به هر حال این چند کلمه هایی که نوشته ام بر اساس تنها یک مجموعه ی شعری فرناز به نام "آدم از کدام فصل به زمین افتاد" بوده است ولی انتظار دارم که در آینده نزدیک از بیشتر مجموعه های وی استفاده نمایم باور دارم که شاعر جوان گفتنی های بی اندازه در دل دارد که تکه تکه بیرون می کشد، یعنی این حرف آخر نیست. در پایان برای تن درستی و شادابی شاعر از پروردگار بزرگ دعا به لب هستم که توفیقات و عنایات بیشتری به عهده او برساند ،  آمین.
پروفسور سید عین الحسن 
دانشگاه جواهر لعل نهرو ، دهلی نو
اسفند 1397  خورشیدی

منبع ؛رومه عصر

سایت و مجله ادبی پیاده رو  


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بخش خرقان ساوه زرند استان مرکزی ایران