به رسم همۀ زنهای دنیا
نگاهی به مجموعه شعر زنی میان دو تاریکی» از فرناز جعفرزادگان
یداله شهرجو
زنی میان دو تاریکی» مجموعه شعر جدید فرناز جعفرزادگان است که در ابتدای سال جاری، انتشارات مروارید» آن را چاپ و منتشر کرد. مجموعهای که در کنار بهرهگیری از زبانی ساده در بیشتر شعرها، در برخی از شعرها تلاش شاعر را برای استفاده از کهنالگوها و زبان آرکائیک میبینیم. قرارگرفتن شعرهایی با چنین ویژگی در بین دیگر اشعار این مجموعه، باعث شده است اثر جدید این شاعر را در زمرۀ آثاری بهشمارنیاوریم که تنها ابزار شاعر، سادهنویسی صرف است.
جستوجوی معنا به شیوۀ زبانیت: زبانیت یا رسالۀ زبانیت درواقع بیانیۀ دکتر براهنی در دهۀ هفتاد است که سمتوسوی شعر و شاعران را به بهرهگیری از ظرفیتهای بیشتر زبان معطوف میکرد. از نکتههای درخور توجه این مجموعه، بهرهگیری از ظرفیت بوده است؛ در شعرها و سطرهای گوناگونی از کتاب، آنچه بهمنزلۀ معنا تلقی میشود، بهرهگیری از شیوۀ دال و مدلولهای رایج برای رسیدن به معنایی خاص نیست.
شاعر با عبور از این شیوه، ظرفیتهای دیگر زبان را به کمک میگیرد تا خلق معنی کند: دیدن حروفی/ که روی آب راه میروند/ وبرایش کف میزنند/ کف که از دهان حرف بیافتد/ خستگی/ کِز میکند کُنجی/ میماند/ میان پچپچهای روزمرۀ حراف» (ص15).
در سطرِ برایش کف میزنند»، واژۀ کف» بخشی از فعل مرکب کف میزنند» است که تفکیکپذیر نیست و نقش دستوریاش نیز درمجموع فعل محسوب میشود؛ اما در سطر کف که از دهان حرف بیفتد» واژۀ کف» اسم است که نقش دستوری نهاد» را پذیرفته است. بهاینترتیب، شاعر از آشناییزدایی در مواجهه با واژگان و نحو آنها در جمله بارها استفاده کرده است: تنها/ عبور ماشینها را تماشا می شوند/ چارراه چارهای ندارد/ چار راه.» (ص31).
در این شعر نیز بهرۀ معنایی از واژۀ تنها» دوگانۀ غافلگیرکنندهای است که کشف آن برای مخاطب، لذتی عمیق دارد و در ادامۀ سطر نیز همین گزینۀ معنایی برای دو واژۀ چارراه» و چاره» اتفاق افتاده است. شاعر در این مجموعه از این نمونهها بسیار استفاده کرده است.
استفاده از کهنالگو و زبان آرکائیک: رفتار شاعر مجموعۀ زنی میان دو تاریکی» با حوزۀ زبان و معنا در شعرهایش چنان نیست که انتظار حضور زبان آرکائیک، غافلگیری محسوب شود. سمتوسوی شعرها برای شکلگیری و رسیدن به معنا و ساختمانی منسجم، این انتظار را در مخاطب ایجاد میکند که شاعر در عین رفتار ساده، گاهی با معنی و زبان در شعرهایش به عمق بزند و ترسیم معنا را در سطح رقم نزند: سالها/ با ادیپ/ سرِ یک سفره نان میخورد/اوکه / عُقدهها را با گِره ای کور/ به عَقد خود درآورد/ حقارت/ آویزان چشمهای مردی است/ که تاریکی را/ با خود به دوش میکشد.» (ص54)
در این شعر کوتاه، شاعر هم ادیپ»، یکی از پادشاهان افسانهای برگرفته از اساطیر یونان، را بهعنوان شخصیت و چهرۀ محوری برگزیده و هم در شکلگیری و بسط معنا، به عقدههای کور، حقارت و آویزان چشمهای مرد» اشاره کرده و به شیوۀ داستان و روایت، آنچه دربارۀ این چهرۀ افسانهای در اساطیر یونانی به آن اشاره شده، به تصویر کشیده است.
در این شعر نیز شاعر همین روش را در پیش گرفته و با استفاده از زبان آرکائیک، بافت معنایی شعر را چنین رقم زده است: سکوت را/ به دیدار کشم/ تا ارگانیسم کلمه/ با دیالکتیک تاریخ/ در سنتز فکر اسپینوزا/ دکارت/ کانت/ هگل/ و./ تنها بماند/ و تمام فلاسفه را/ به ضیافت افلاطون/ دعوت کنم/ .» (ص56.)
سادهانگاری در خلق معنا و شکلگیری زبان: شاید برگ برندۀ مجموعۀ زنی میان دو تاریکی» زبان یکدست آن بود، هم در حوزۀ معنا و هم در شکل و ساختمان زبان؛ اما برخی شعرها و در مقیاس کوچکتر بعضی سطرها، این امتیاز را از آن سلب کرده است. شاعر در برخی از شعرها گویی برای خلق معنا و شکلگیری زبان، وسواس همیشگیاش را کنار گذاشته و روند یکدستبودن مجموعه را مخدوش کرده است: همیشه/ کودکی در من میدود/ تا آن نقطه/ که نیست/ میان آرزوهایی/ که در بعد شکل گرفت/ شکلهای بعد از حرف/ حرف از چشم نقطه می افتد / میماند/ میان بعدهای سردرگم/ همیشه کودکی در من.» (ص 16).
گرچه شاعر در سطرهای میانی تلاش کرده است شعر را از فرورفتن به ورطۀ سادهنویسی و سطحیبودن نجات دهد؛ ذهنیت کلی که بر شعر سایه افکنده، فراتر از مرز سادگی پیش نمیرود. در این شعر نیز تنزل زبان و معنی برای روایت شعر، در سطحی حیرتآور دیده میشود: چمدان/ چه میدانی/ فرق بین دستهای مسافر/ تا دستهای انتظار/ وقتی میدانی نباشد/ تا امتداد رهگذر، را ببینی/ چمدان/ چه میدانی.» (ص 38).
کلیدیترین واژه در حوزۀ معنا: بیتردید زن» کلیدیترین واژه در این مجموعه شعر است. البته عنوان کتاب نیز این ذهنیت را در مخاطب ایجاد میکند؛ اما وقتی شعرها را یکی یکی مرور میکنیم، تشخیص میدهیم که زن نه در قالب اسمی ساده، بلکه مفهومی فراتر از آن و محوریترین موضوع این مجموعه است که بهسادگی میتوان لابهلای سطرها قدمزدنش را احساس کرد: زن/ سایۀ ماه و زمین/ میان دو تاریکی/ زن/ با یک اشاره/ روشن میکند/ جهان را» (ص 48).
مفهوم شکلگرفته از زن» در شعر فرناز جعفرزادگان را نمیتوان با تعابیری مانند نگاه نه» یا نگاه فمنیستی» برابر دانست، البته طبیعی است که شاعر در مقام زن، همجنس خود را بیشتر دوست داشته باشد؛ اما مرور برخی از شعرها، او را از قضاوت و نگاه یکسویه تبرئه میکند.
امکان ندارد زن» موضوع محوری مجموعهای باشد و نامی از مادر بهمیاننیاید: تمام جهان را/ اگر به نامت زنند/ باز هم دنیا/ کم میآورد نام تو را/ مادر!/ بگو جوانیات/ به نام کدام ناکجا/ به پای فرزندانت آوار شد» (ص 17).
رنجی که بر زن میرود، دستمایۀ نگاهی است که در اغلب بازههای معنایی شکلگرفته حضوری برجسته دارد: لال میگریم/ میان ملال لالهزاری/ که عمری به آن دلخوشم/ میکوبم/ مهر هیس را/ بر تن/ میان جملههایی که هرگز به خانه نرسید/ سکوت مهریۀ زن است» (ص 63).
شاعر برخی از مفهومهای پیوندخورده با زن» را نیز بهچالشمیکشد تا روایتگر صرف نباشد: زنهای زیادی را میشناسم/ که هر ماه/ زیبایی را/ با بند قسمت میکنند/ بند صورت دیگر جهان است/ بند/ صورت زنی است که میخواهد/ بنده نباشد/ میان روبندههایی/ که چشمها را میند» (ص 81).
رنجهایی که بر زن» رفته است یا همچنان میرود، شاعر را بر آن داشته است تا این مفهوم را از زوایای گوناگون به تماشا بنشیند و آن را برای مخاطب روایت کند؛ روایتی که ظرافت و دقت نگاه شاعر را به ما نشان میدهد: زنی/ بخت خود را/ آگهی کرده/ جار میزند/ میان این همه هنجار خیابانهای هیز آقایان/ خداحافظ/ دیگر دستان شما/ سقفی نمیشود/ تا گرهای کور را/ از روسری باز کند» (ص 43).
برای فرناز جعفرزادگان، در ادامۀ راه شاعرانهاش، موفقیتهایی بیش از این را آرزو دارم.
یداله شهرجو
2/4/98، میناب
منبع رومه اطلاعات
https://www.ettelaat.com/mobile/?p=130002&device=phone
نگاه هوشنگ چالنگی به کتاب شعر " زنی میان دو تاریکی " سروده فرناز جعفرزادگان
نقدی از پرویز حسینی بر کتاب شعر " زنی میان دو تاریکی " سروده فرناز جعفرزادگان
نقدی از فرناز جعفرزادگان بر کتاب شعر " عهد نسیم " سروده وحید داور
شاعر ,میان ,شعر ,زبان ,معنا ,ص ,است که ,میان دو ,در این ,را به ,را از
درباره این سایت